جدول جو
جدول جو

معنی گزوئی - جستجوی لغت در جدول جو

گزوئی(گَ ئی یَ/ یِ)
ده کوچکی است از دهستان بهرآسمان بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت، واقع در 45000گزی جنوب ساردوئیه و 20000گزی خاور راه مالرو بافت به جیرفت و دارای 15 تن سکنه است. ساکنان از طایفۀ سلیمانی هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گَ زَ / زِ)
دهی است از دهستان سربنان بخش زرند شهرستان کرمان، واقع در 9000گزی شمال خاوری زرند و 6000گزی خاور راه فرعی زرند به راور. هوای آن سرد و دارای 159 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود ومحصول آن غلات، حبوبات، تریاک و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گِئی یَ / یِ)
ده کوچکی است از دهستان حیات داود بخش گناوۀ شهرستان بوشهر واقع در 3هزارگزی جنوب خاوری گناوه. دارای 50 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(گُ / گَ)
رجوع به گلویی شود
لغت نامه دهخدا
رجوع به گویی شود
لغت نامه دهخدا
(گُ ئی یَ/ یِ)
ده کوچکی است از دهستان درختنگان بخش مرکزی شهرستان کرمان، واقع در 23 هزارگزی شمال کرمان و 3 هزارگزی خاور راه مالرو شهداد به کرمان و دارای 15 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دوم شخص مفرد مضارع از گفتن، قید شک وتردید وظن گوییا پنداری: خورشید و نور صبح بچشمم چنان نمود گویی بشست یار رخ خود بخون من. (پیغوملک) یا تو گویی. دوم شخص مفرد مضارع از گفتن، قید شک و تردید، در ترکیب بمعنی گفتن آید: آفرین گویی اغراق گویی پر گویی دعا گویی لطیفه گویی
فرهنگ لغت هوشیار