جدول جو
جدول جو

معنی گزبو - جستجوی لغت در جدول جو

گزبو
(گُ زُ)
دهی است از دهستان مصعبی بخش حومه شهرستان فردوس، واقع در 37 هزارگزی خاور فردوس، سر راه مالرو عمومی تیغاب به فردوس. هوای آن معتدل و دارای 10 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول آن: غلات، زعفران، تریاک و پنبه. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلبو
تصویر گلبو
(دخترانه و پسرانه)
معطر، خوشبو، آنکه بوی گل می دهد، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری ایرانی از همراهان رستم هرمزان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
(گِ وْ)
به معنی گری یعنی گریه. ظاهراًمصحف ’گریه’ است، کوه. ظاهراً مصحف ’گریوه’ است، گردن. (فرهنگ شعوری ج 2 ورق 312 ب و 314 الف). ظاهراً مصحف ’گریو’ بمعنی گردن. ورجوع به گریبان از حاشیۀ برهان قاطع چ معین شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان میرعبدی بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار، واقع در 5000گزی شمال دشتیاری کنار راه مالرو دشتیاری به قصرقند. هوای آن گرم و دارای 400 تن سکنه است. آب آنجا از باران تأمین میشودو محصول آن حبوبات لبنیات، ذرت و شغل اهالی زراعت وگله داری است. ساکنان از طایفۀ سردارزائی هستند و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
آنکه چون گل بو دهد. خوشبو:
بیاد روی گلبوی گل اندام
همه شب خار دارم زیرپهلو.
سعدی (بدایع)
لغت نامه دهخدا
(گَزْ)
دهی است از دهستان ده بالا بخش خاش شهرستان زاهدان، واقع در 28000گزی شمال خاوری خاش و 21000گزی خاور شوسۀ خاش به میرجاوه. هوای آن معتدل و دارای 1000 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، لبنیات، پنبه و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه فرعی دارد. ساکنان از طایفۀ شهنوازی هستند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
آنکه چون گل بو دهد معطر: بیاد روی گلبوی گل اندام همه شب خار دارم زیر پهلو. (بدایع سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
بوی سوختن نمد
فرهنگ گویش مازندرانی
از آب های معدنی دشت سر از بخش مرکزی آمل، امام زاده و محله
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در حومه کارمزد واقع در منطق ی سوادکوه که امامزاده
فرهنگ گویش مازندرانی