جدول جو
جدول جو

معنی گریفینی - جستجوی لغت در جدول جو

گریفینی
(گِ)
اوجینیو، متولد 1887م. و متوفی 1925م. در میلانو به دنیا آمده است. مستشرق ایطالیایی که به بلاد عرب و تونس و طرابلس غرب و مصر مسافرت کرده است. در سال 1925 بسمت رئیس کتاب خانه سلطنتی معین شد. از اوست: کتاب ’اصل التشریع العام’ و ’معجم فی اللغه العامیه الطرابلسیه والایطالیه’. (المنجد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(صَ)
نسبت است به صریفین. رجوع به صریفین شود
لغت نامه دهخدا
(گِ)
آنکه بینی وی سپس رفته باشد و سر بینی او اندکی بلند باشد. اخنس
لغت نامه دهخدا
(گِرْ دَ)
درخور گریستن. لایق گریستن
لغت نامه دهخدا
(گِ)
پیراهن و کرته که به عربی سربال خوانند. (برهان) (جهانگیری). لباس مخصوص اهل ولایت که دامن و آستین ندارد و بر روی قبا و چیکن پوشند برای زیب. (آنندراج) :
وز دست چو سنگ تو نمی یابد
مؤذن بمثل یکی گریبانی.
ناصرخسرو.
چون نکوشی که بپوشی شکم و عورت
دیگران را چه دهی خیره گریبانی.
ناصرخسرو.
چو بنمود در تسملو آن زره
گریبانی از اوحدی گفت زه.
نظام قاری (دیوان ص 182).
بنده را خلعت دهد صاحب برای بندگی
چون گریبانی شود تو میشوی سرکش چرا.
اسماعیل ایمانی (از آنندراج).
، پوستی را نیز گویند که بر گریبان پوستین و کردی و کاتبی دوزند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ)
درخور گریختن. آنکه یا آنچه بگریزد
لغت نامه دهخدا
(گِ تَ)
درخور گریستن. لایق گریستن. رجوع به گریستن شود
لغت نامه دهخدا
(قَ نَ نی)
نسبت است به قرینین. (منتهی الارب) (انساب). رجوع به قرینین شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به گریبان، پیراهن کرته: وز دست چو سنگ تو نمی یابد موذن بمثل یکی گریبانی. (ناصر خسرو)، جامه ای که دامن و آستینی ندارد و بر روی قبا برای زینت پوشند، پوستی که بر گریبان پوستین و کردی و کاتبی دوزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردبینی
تصویر گردبینی
آنکه بینی اش سپس رفته باشد و سر بینی او اندکی بلند بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریبانی
تصویر گریبانی
جامه ای که دامن و آستین ندارد و بر روی قبا پوشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زرفینی
تصویر زرفینی
آنلید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گرافیکی
تصویر گرافیکی
رسم بياني
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از گرافیکی
تصویر گرافیکی
Graphic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گرافیکی
تصویر گرافیکی
graphique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از گرافیکی
تصویر گرافیکی
গ্রাফিক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از گرافیکی
تصویر گرافیکی
gráfico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گرافیکی
تصویر گرافیکی
grafisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گرافیکی
تصویر گرافیکی
graficzny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گرافیکی
تصویر گرافیکی
графический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گرافیکی
تصویر گرافیکی
графічний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
گرافیکی، گرافیک
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از گرافیکی
تصویر گرافیکی
گرافیکی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از گرافیکی
تصویر گرافیکی
กราฟิก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از گرافیکی
تصویر گرافیکی
grafico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از گرافیکی
تصویر گرافیکی
picha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از گرافیکی
تصویر گرافیکی
グラフィックな
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از گرافیکی
تصویر گرافیکی
图形的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از گرافیکی
تصویر گرافیکی
גרפי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از گرافیکی
تصویر گرافیکی
gráfico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گرافیکی
تصویر گرافیکی
grafis
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از گرافیکی
تصویر گرافیکی
ग्राफिकल
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از گرافیکی
تصویر گرافیکی
grafisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از گرافیکی
تصویر گرافیکی
그래픽의
دیکشنری فارسی به کره ای