جدول جو
جدول جو

معنی گروچی - جستجوی لغت در جدول جو

گروچی
(گُ)
گلو. (الفاظ الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گروی
تصویر گروی
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر زره از سپاهیان افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 14 هزارگزی شمال باختری الیگودرز و 2 هزارگزی شمال شوسۀالیگودرز به ازنا، جلگه و معتدل است، سکنۀ آن 407 تن است، آب آن از چاه و قنات تأمین میشود، محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است و تابستان اتومبیل میتوان برد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
ده کوچکی است از دهستان رمشک بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع در 175 هزارگزی جنوب خاوری کهنوج و یک هزارگزی باختر راه مالرو رمشک به سیریک، سکنۀ آن 6 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گُ چِ)
غضروف و پی و عصب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گُ رُ)
انگورفرنگی از تیره ساکسی فراگاسه. میوۀ آن مصرف شدنی است و شیرۀ مرکب آن مورد استعمال است. (از کارآموزی داروسازی جنیدی ص 202)
لغت نامه دهخدا
(گَرْ رو)
ملقب به فاضل، از نویسندگان و شعرای عهد فتحعلی شاه قاجار است که اندکی از عهد محمدشاه رانیز درک کرده و اصلش از طایفۀ بایندری ترکمان و مولد او ناحیۀ گروس از اعمال همدان بوده و از اوست:
دل دیوانه کجا بند پذیرد مگرش
شکن زلف بتی نام کنم زندان را
گرنه از آتش دل خشک شده دیدۀ تر
خلق را گفتمی آماده شدن طوفان را
شاید ار دیدۀ گریان مرا عذرنهد
هر که بیند نظری آن دهن خندان را.
و در سال 1252 هجری قمری در پنجاه وچهارسالگی درگذشت و کتاب انجمن خاقان که تذکرۀ شعرای عهد فتحعلی شاه است از اوست. (از ریحانه الادب ج 2 ص 70)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از بخش قصرقند شهرستان چاه بهار، واقع در 24000گزی شمال قصرقند و کنار راه قصرقند به چانف. هوای آن گرمسیر و مالاریائی، دارای 300 تن سکنه است. آب آنجا از رودخانه تأمین میشود. محصول آن غلات و برنج و خرما و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
امانوئل دو. مارشال فرانسوی متولد در قصر ویلت سنت اتواز، متولد 1766 و متوفی 1847م. او با ناپلئون در محاربات عمده وی شرکت داشت. در سال 1815 در جنگ واترلو وی نتوانست بموقع خود را به امپراتوربرساند و در نتیجه از الحاق سپاهیان ولینگتن و بلوخر جلوگیری کند و امپراتور را از مخمصه نجات دهد
لغت نامه دهخدا
تصویری از گروی
تصویر گروی
چیزی که به گرو داده شده مرهون رهین گروگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گروچه
تصویر گروچه
غضروف و پی و عصب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
دسته جمعی، جمعی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گرویی
تصویر گرویی
امانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
مجموعةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
Cliquish
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
exclusif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
груповий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
گروہی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
exclusivo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
exklusiv
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
ekskluzywny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
групповой
دیکشنری فارسی به روسی
گروهی، گروه
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
พิเศษ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
গ্রুপভিত্তিক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
excluyente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
wa kipekee
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
dışlayıcı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
排他的
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
排他的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
배타적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
eksklusif
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
गुटबंदी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
exclusief
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
esclusivo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از گروهی
تصویر گروهی
קְבוּעִי
دیکشنری فارسی به عبری