پادشاه کاپادوکیه که مهرداد ششم و تیگران او را بر تخت نشانده بودند. (ایران باستان ص 2274). گره گردیوس مثلی است و آن چنین بوده است که ارابه ای از زمان گردیوس باقیمانده و قید آن ترکیب یافته بود از گره هایی که ماهرانه یکی را روی دیگری زده بودند و کسی نمیتوانست این گره هارا باز کند. غیب گویی گفته بود که هر کس این گره ها را باز کند آسیا از آن او خواهد بود تا اینکه اسکندر داوطلب شد ولی از باز کردن آنها عاجز ماند و شمشیر خود را کشیده رشته ها را برید و گفت: تفاوت نمیکند این هم یک نوع گشودن است. این قضیه ضرب المثل شده، در مواردی که کسی مسئلۀ غامض و لاینحلی را حل نکند، ولی زود با تردستی آن را از میان بردارد، گویند: ’گره گردیوس را برید’. و رجوع به ایران باستان ص 1284 شود
پادشاه کاپادوکیه که مهرداد ششم و تیگران او را بر تخت نشانده بودند. (ایران باستان ص 2274). گره گردیوس مثلی است و آن چنین بوده است که ارابه ای از زمان گردیوس باقیمانده و قید آن ترکیب یافته بود از گره هایی که ماهرانه یکی را روی دیگری زده بودند و کسی نمیتوانست این گره هارا باز کند. غیب گویی گفته بود که هر کس این گره ها را باز کند آسیا از آن او خواهد بود تا اینکه اسکندر داوطلب شد ولی از باز کردن آنها عاجز ماند و شمشیر خود را کشیده رشته ها را برید و گفت: تفاوت نمیکند این هم یک نوع گشودن است. این قضیه ضرب المثل شده، در مواردی که کسی مسئلۀ غامض و لاینحلی را حل نکند، ولی زود با تردستی آن را از میان بردارد، گویند: ’گره گردیوس را برید’. و رجوع به ایران باستان ص 1284 شود
کرسیوز، در اوستا کرسوزده (از دو جزء: کرسه، لاغر و اندک، و زده، قوت، پایداری) به معنی استقامت و پایداری کم دارنده. نام برادر افراسیاب است. (یشتها پورداود ج 1 ص 211) (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). نام برادر افراسیاب است که در قتل سیاوش ساعی بود. (جهانگیری) (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) : ز دیگر سو افراسیاب و سپاه چو پیران وگرسیوز کینه خواه. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 629). به گرسیوز آن داستانها بگفت نهفته برون آورید از نهفت. فردوسی (ایضاً ص 629). و گرسیوز برادرش (و) پیروزی آغش را بود. (مجمل التواریخ والقصص ص 49). و اندر عهد افراسیاب پهلوان او پیران ویسه و برادر افراسیاب گرسیوز... (مجمل التواریخ والقصص ص 90). رجوع به حماسه سرائی در ایران تألیف دکتر صفا ص 582 شود
کرسیوز، در اوستا کرسوزده (از دو جزء: کرسه، لاغر و اندک، و زده، قوت، پایداری) به معنی استقامت و پایداری کم دارنده. نام برادر افراسیاب است. (یشتها پورداود ج 1 ص 211) (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). نام برادر افراسیاب است که در قتل سیاوش ساعی بود. (جهانگیری) (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) : ز دیگر سو افراسیاب و سپاه چو پیران وگرسیوز کینه خواه. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 629). به گرسیوز آن داستانها بگفت نهفته برون آورید از نهفت. فردوسی (ایضاً ص 629). و گرسیوز برادرش (و) پیروزی آغش را بود. (مجمل التواریخ والقصص ص 49). و اندر عهد افراسیاب پهلوان او پیران ویسه و برادر افراسیاب گرسیوز... (مجمل التواریخ والقصص ص 90). رجوع به حماسه سرائی در ایران تألیف دکتر صفا ص 582 شود
پترس. مستشرق هلندی است که به نام سلستین معروف گردید و برای رسیدگی به اوضاع مسیحیان در سال 1670 میلادی به هند مسافرت نمود. و در سورات هندوستان درگذشت و کتاب (اقتدای به مسیح) را به زبان عربی ترجمه نمود یاکوب. مستشرق هلندی که در سالهای (1596-1667 میلادی) میزیسته و مهمترین مؤلفات او فرهنگ عربی به لاتینی است که در 1653 میلادی در لیدن به طبع رسید
پترس. مستشرق هلندی است که به نام سلستین معروف گردید و برای رسیدگی به اوضاع مسیحیان در سال 1670 میلادی به هند مسافرت نمود. و در سورات هندوستان درگذشت و کتاب (اقتدای به مسیح) را به زبان عربی ترجمه نمود یاکوب. مستشرق هلندی که در سالهای (1596-1667 میلادی) میزیسته و مهمترین مؤلفات او فرهنگ عربی به لاتینی است که در 1653 میلادی در لیدن به طبع رسید
مارکوس لیویوس. تاریخ وفات او ظاهراً 109قبل از میلاد بوده است. وی از رجال روم و از خاندان دروسوس بود که در 122 قبل از میلاد با گراکوس تریبون عوام و عضو گروه طرفدار سنای روم بود و بوسیلۀ تسلیم طرحهای آزادیخواهانۀ افراطی تر از طرحهای گراکوس وی را مورد حمله قرار داد و بدین وسیله و با حیله های دیگر گراکوس را بی اعتبار ساخت و در 112 قبل از میلاد گروه طرفدار سنا او را کنسول کردند. پسرش مارکوس لیویوس دروسوس که در 91 قبل از میلاد بدرود حیات گفت نیز از رهبران طرفداران سنابود سیاستش جلب مردم و ایتالیائی ها به جانب سنا بودتا از این راه سنا اختیار محاکم را بازیابد. باصرف بی دریغ پول و اعطای ’شهروندی’ دسته جمعی به ایتالیائی ها حمایت مردم و ایتالیائی ها را جلب کرد ولی سنا متوحش شد و قانون ’شهروندی’دروسوس را لغو کرد و این امر باعث ’جنگ اجتماعی’ گردید و دروسوس به قتل رسید. (دائره المعارف فارسی)
مارکوس لیویوس. تاریخ وفات او ظاهراً 109قبل از میلاد بوده است. وی از رجال روم و از خاندان دروسوس بود که در 122 قبل از میلاد با گراکوس تریبون عوام و عضو گروه طرفدار سنای روم بود و بوسیلۀ تسلیم طرحهای آزادیخواهانۀ افراطی تر از طرحهای گراکوس وی را مورد حمله قرار داد و بدین وسیله و با حیله های دیگر گراکوس را بی اعتبار ساخت و در 112 قبل از میلاد گروه طرفدار سنا او را کنسول کردند. پسرش مارکوس لیویوس دروسوس که در 91 قبل از میلاد بدرود حیات گفت نیز از رهبران طرفداران سنابود سیاستش جلب مردم و ایتالیائی ها به جانب سنا بودتا از این راه سنا اختیار محاکم را بازیابد. باصرف بی دریغ پول و اعطای ’شهروندی’ دسته جمعی به ایتالیائی ها حمایت مردم و ایتالیائی ها را جلب کرد ولی سنا متوحش شد و قانون ’شهروندی’دروسوس را لغو کرد و این امر باعث ’جنگ اجتماعی’ گردید و دروسوس به قتل رسید. (دائره المعارف فارسی)
اسقف نوسا از قدیسین نصرانی (ولادت در حدود 330 و وفات در حدود 400م.) که آثار متعددی از وی در دست است و از جملۀ آثار وی کتاب طبیعهالانسان را در مآخذ عربی ذکر کرده اند. (تاریخ علوم عقلی دکتر صفا ج 1 ص 100). رجوع به غرغوریوس شود
اسقف نوسا از قدیسین نصرانی (ولادت در حدود 330 و وفات در حدود 400م.) که آثار متعددی از وی در دست است و از جملۀ آثار وی کتاب طبیعهالانسان را در مآخذ عربی ذکر کرده اند. (تاریخ علوم عقلی دکتر صفا ج 1 ص 100). رجوع به غرغوریوس شود
ابن القفطی گوید عالمی ریاضی از مردم روم و مشهور است و او را در علم فلک و احکام نجومیه ید طولی و تصانیفی است که نزد اهل این دانش شهرت دارد. و از جملۀ تصانیف او کتاب الخمسه است که محتوی چند کتاب است، کتاب اول در موالید و کتاب دویم در تواریخ و ادوار و کتاب سیم در هیلاج و کدخداه و کتاب چهارم در تحویل سالهای موالید و کتاب پنجم در ابتداء اعمال و کتاب ششم (کذا) و کتاب هفتم در مسائل و موالید و هم او راست کتاب شانزدهم در تحویل سالهای موالید، و این کتب را عمر بن فرخان طبری تفسیر کرده است
ابن القفطی گوید عالمی ریاضی از مردم روم و مشهور است و او را در علم فلک و احکام نجومیه ید طولی و تصانیفی است که نزد اهل این دانش شهرت دارد. و از جملۀ تصانیف او کتاب الخمسه است که محتوی چند کتاب است، کتاب اول در موالید و کتاب دویم در تواریخ و ادوار و کتاب سیم در هیلاج و کدخداه و کتاب چهارم در تحویل سالهای موالید و کتاب پنجم در ابتداء اعمال و کتاب ششم (کذا) و کتاب هفتم در مسائل و موالید و هم او راست کتاب شانزدهم در تحویل سالهای موالید، و این کتب را عمر بن فرخان طبری تفسیر کرده است
طبیب. قفطی در تاریخ الحکما آرد: اسقلبیوس از فرزندان و خویشاوندان شش شاگرد بجای ماند و آنان ماغینوس و سقراطون و أخروسیوس الطبیب و مهراریس المکذوب علیه... و صوریذوس و میساوس باشند و هر یک از اینان رأی استاد خویش اسقلبیوس رااتخاذ کرده است و آن رأی تجربه است، چه طب توسط اوبصورت تجربه درآمد. (تاریخ الحکماء چ لیپزیک ص 13)
طبیب. قفطی در تاریخ الحکما آرد: اسقلبیوس از فرزندان و خویشاوندان شش شاگرد بجای ماند و آنان ماغینوس و سقراطون و أخروسیوس الطبیب و مهراریس المکذوب علیه... و صوریذوس و میساوس باشند و هر یک از اینان رأی استاد خویش اسقلبیوس رااتخاذ کرده است و آن رأی تجربه است، چه طب توسط اوبصورت تجربه درآمد. (تاریخ الحکماء چ لیپزیک ص 13)
مردی پارسی باحزم و در جنگ هنرمند و در نطق ماهر. وی ملازم کوروش بزرگ شاهنشاه هخامنشی بود چون اهالی کاریه به دو دسته تقسیم شده با یکدیگر در جنگ بودند تا از هر دو طرف رسولانی نزد کوروش فرستاده کمک او را درخواست کردند. کوروش در این وقت در سارد مشغول تهیۀ ماشین های باره کوب بود تا قلعه هائی را که تسلیم نمیشدند، تسخیر کند. دراین هنگام وی ادوسیوس را با سپاهی به کاریه فرستاد و کیلیکی ها و اهالی قبرس داوطلبانه خواستند جزو این سپاه گردند از این جهت کوروش هیچگاه ولاتی برای این مردمان معین نکرد و به آنها اجازه داد در تحت ارادۀ رؤسائی از خودشان بوده باج دهند و در موقع احتیاج برای خدمت حاضر شوند. آدوسیوس وارد کاریه شد و فرستادگان هر دو طرف به او تکلیف کردند که داخل شهر شود، با این شرط که طرف مقابل را بیازارد. آدوسیوس بهریک از طرفین گفت: ’حق با شماست و من هم با شما هستم’ ولی باید طرف دیگر از اتحاد ما آگاه نشود. هر دو طرف گروی دادند و کاریها قسم خوردند که برای خیر کوروش و پارسیها قشون او را بشهر راه دهند. آدوسیوس هم از طرف خود سوگند یاد کرد که نیت بدی ندارد و مقصودش خدمت است بکسانی که او را خواهند پذیرفت. پس از آن شبی رابرای اجرای نقشۀ خود معین کرد و بهر دو طرف اطلاع داد. در یک شب طرفین او را با سپاهش به قلاع خود وارد کردند و او در آنجا محکم نشست. روز دیگر نمایندگان هر دو طرف را خواست و آنها چون یکدیگر را دیدند، در غیظ فرورفتند، چه یقین کردند که آدوسیوس هر دو طرف رافریب داده. آدوسیوس خطاب به آنها کرده چنین گفت: ’شهری ها، من بشما وعده کردم داخل شهر شما شوم، بی اینکه نیت بد داشته باشم و خدمت بکسانی کنم که مرا خواهند پذیرفت. اگر میخواستم بیک طرف کمک کنم گمان میکنم که بضرر شما خاتمه می یافت، و شهر خراب میشد، ولی اگربین شما امنیت و آرامش را برقرار کنم و شما با فراغت خیال مشغول کشت و زرع شوید، آیا در خیر شما نیست ؟ از این شب آشتی کرده با هم متحد باشید، زمینهایتان را شخم بزنید و آنچه از خانواده های خودتان اسیر کرده اید، بیکدیگر رد کنید. هرگاه کسی بخواهد برخلاف این ترتیب رفتار کند، کوروش و ما دشمنان او خواهیم بود’. پس از آن دروازه های قلاع باز شده کوچه ها را مردمی که بملاقات یکدیگر میرفتند، پر کردند و زارعین بشخم زدن پرداختند. بعد مردم بگرفتن اعیاد مشغول شدند و آرامش کامل برقرار شد. دراین احوال فرستاده ای از کوروش دررسید و از آدوسیوس پرسید که قشون امدادی لازم دارد یا نه. او جواب داد: ’سپاه خود را هم لازم ندارم’ و واقعاً سپاه را از شهربیرون برده فقط ساخلوی در آن گذاشت. کاریها از او خواستند که نرود، چون او نمی پذیرفت، به کوروش رجوع کرده خواستار شدند که او را والی کاریه کند. (ایران باستان صص 369- 370 و 371)
مردی پارسی باحزم و در جنگ هنرمند و در نطق ماهر. وی ملازم کوروش بزرگ شاهنشاه هخامنشی بود چون اهالی کاریه به دو دسته تقسیم شده با یکدیگر در جنگ بودند تا از هر دو طرف رسولانی نزد کوروش فرستاده کمک او را درخواست کردند. کوروش در این وقت در سارد مشغول تهیۀ ماشین های باره کوب بود تا قلعه هائی را که تسلیم نمیشدند، تسخیر کند. دراین هنگام وی ادوسیوس را با سپاهی به کاریه فرستاد و کیلیکی ها و اهالی قبرس داوطلبانه خواستند جزو این سپاه گردند از این جهت کوروش هیچگاه ولاتی برای این مردمان معین نکرد و به آنها اجازه داد در تحت ارادۀ رؤسائی از خودشان بوده باج دهند و در موقع احتیاج برای خدمت حاضر شوند. آدوسیوس وارد کاریه شد و فرستادگان هر دو طرف به او تکلیف کردند که داخل شهر شود، با این شرط که طرف مقابل را بیازارد. آدوسیوس بهریک از طرفین گفت: ’حق با شماست و من هم با شما هستم’ ولی باید طرف دیگر از اتحاد ما آگاه نشود. هر دو طرف گروی دادند و کاریها قسم خوردند که برای خیر کوروش و پارسیها قشون او را بشهر راه دهند. آدوسیوس هم از طرف خود سوگند یاد کرد که نیت بدی ندارد و مقصودش خدمت است بکسانی که او را خواهند پذیرفت. پس از آن شبی رابرای اجرای نقشۀ خود معین کرد و بهر دو طرف اطلاع داد. در یک شب طرفین او را با سپاهش به قلاع خود وارد کردند و او در آنجا محکم نشست. روز دیگر نمایندگان هر دو طرف را خواست و آنها چون یکدیگر را دیدند، در غیظ فرورفتند، چه یقین کردند که آدوسیوس هر دو طرف رافریب داده. آدوسیوس خطاب به آنها کرده چنین گفت: ’شهری ها، من بشما وعده کردم داخل شهر شما شوم، بی اینکه نیت بد داشته باشم و خدمت بکسانی کنم که مرا خواهند پذیرفت. اگر میخواستم بیک طرف کمک کنم گمان میکنم که بضرر شما خاتمه می یافت، و شهر خراب میشد، ولی اگربین شما امنیت و آرامش را برقرار کنم و شما با فراغت خیال مشغول کشت و زرع شوید، آیا در خیر شما نیست ؟ از این شب آشتی کرده با هم متحد باشید، زمینهایتان را شخم بزنید و آنچه از خانواده های خودتان اسیر کرده اید، بیکدیگر رد کنید. هرگاه کسی بخواهد برخلاف این ترتیب رفتار کند، کوروش و ما دشمنان او خواهیم بود’. پس از آن دروازه های قلاع باز شده کوچه ها را مردمی که بملاقات یکدیگر میرفتند، پر کردند و زارعین بشخم زدن پرداختند. بعد مردم بگرفتن اعیاد مشغول شدند و آرامش کامل برقرار شد. دراین احوال فرستاده ای از کوروش دررسید و از آدوسیوس پرسید که قشون امدادی لازم دارد یا نه. او جواب داد: ’سپاه خود را هم لازم ندارم’ و واقعاً سپاه را از شهربیرون برده فقط ساخلوی در آن گذاشت. کاریها از او خواستند که نرود، چون او نمی پذیرفت، به کوروش رجوع کرده خواستار شدند که او را والی کاریه کند. (ایران باستان صص 369- 370 و 371)
خدای بحری در اساطیر یونان قدیم. پدر او پوزیدون موهبت پیشگوئی و تغییر صورت بدلخواه به او ارزانی داشت و برای آنکه وی را وادار به پیشگوئی کنند بایست او را هنگام خواب غافلگیرکرده ببندند تا فرار نتواند کرد. معمولاً او را به صورت مجسمۀ نیم تنه انسان با دم ماهی نشان میدهند
خدای بحری در اساطیر یونان قدیم. پدر او پوزیدون موهبت پیشگوئی و تغییر صورت بدلخواه به او ارزانی داشت و برای آنکه وی را وادار به پیشگوئی کنند بایست او را هنگام خواب غافلگیرکرده ببندند تا فرار نتواند کرد. معمولاً او را به صورت مجسمۀ نیم تنه انسان با دم ماهی نشان میدهند
ملقب به فاضل، از نویسندگان و شعرای عهد فتحعلی شاه قاجار است که اندکی از عهد محمدشاه رانیز درک کرده و اصلش از طایفۀ بایندری ترکمان و مولد او ناحیۀ گروس از اعمال همدان بوده و از اوست: دل دیوانه کجا بند پذیرد مگرش شکن زلف بتی نام کنم زندان را گرنه از آتش دل خشک شده دیدۀ تر خلق را گفتمی آماده شدن طوفان را شاید ار دیدۀ گریان مرا عذرنهد هر که بیند نظری آن دهن خندان را. و در سال 1252 هجری قمری در پنجاه وچهارسالگی درگذشت و کتاب انجمن خاقان که تذکرۀ شعرای عهد فتحعلی شاه است از اوست. (از ریحانه الادب ج 2 ص 70)
ملقب به فاضل، از نویسندگان و شعرای عهد فتحعلی شاه قاجار است که اندکی از عهد محمدشاه رانیز درک کرده و اصلش از طایفۀ بایندری ترکمان و مولد او ناحیۀ گروس از اعمال همدان بوده و از اوست: دل دیوانه کجا بند پذیرد مگرش شکن زلف بتی نام کنم زندان را گرنه از آتش دل خشک شده دیدۀ تر خلق را گفتمی آماده شدن طوفان را شاید ار دیدۀ گریان مرا عذرنهد هر که بیند نظری آن دهن خندان را. و در سال 1252 هجری قمری در پنجاه وچهارسالگی درگذشت و کتاب انجمن خاقان که تذکرۀ شعرای عهد فتحعلی شاه است از اوست. (از ریحانه الادب ج 2 ص 70)