معنی گرنام - جستجوی لغت در جدول جو

گرنام

لغت نامه دهخدا

گرنام

فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گلنام — تصویر گلنام

(دخترانه)

دارای نامی زیبا چون گل

فرهنگ نامهای ایرانی

تصویری از فرنام — تصویر فرنام

(پسرانه)

دارای نام باشکوه و زیبا، نام یکی از سرداران شاپور

فرهنگ نامهای ایرانی

تصویری از گمنام — تصویر گمنام

ناشناس، بی نام و نشان، کنایه از کسی که معروف و مشهور نیست

فرهنگ فارسی عمید

(گُ مِ)

دهی است از دهستان یعقوب وند پاپی بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد که در 47هزارگزی شمال حسینیه و 45هزارگزی خاور راه شوسۀ خرم آباد به اندیمشک واقع شده است. هوای آن گرم و سکنه اش 100 تن است. آب آن از چشمه و محصولاتش غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان فرش بافی و راه آن مالرو میباشد. ساکنین از طایفۀ یعقوب وندپاپی بوده که برای تعلیف احشام به ییلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)

دهی است از دهستان یعقوب وند پاپی بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد که در 47هزارگزی شمال حسینیه و 45هزارگزی خاور راه شوسۀ خرم آباد به اندیمشک واقع شده است. هوای آن گرم و سکنه اش 100 تن است. آب آن از چشمه و محصولاتش غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان فرش بافی و راه آن مالرو میباشد. ساکنین از طایفۀ یعقوب وندپاپی بوده که برای تعلیف احشام به ییلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)

لغت نامه دهخدا

(گَ لَمْ بَ)

دهی است از دهستان عرب خانه بخش شوسف شهرستان بیرجند، واقع در 95هزارگزی شمال باختری شوسف، سر راه مالرو عمومی گیو به شوسف. هوای آن معتدل و دارای 130 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)

دهی است از دهستان عرب خانه بخش شوسف شهرستان بیرجند، واقع در 95هزارگزی شمال باختری شوسف، سر راه مالرو عمومی گیو به شوسف. هوای آن معتدل و دارای 130 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)

لغت نامه دهخدا

تصویری از گمنام — تصویر گمنام

بی نام و نشان، ناشناس

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از گمنام — تصویر گمنام

بی نام و نشان، خامل

فرهنگ فارسی معین

تصویری از فرنام — تصویر فرنام

عنوان، لقب

فرهنگ واژه فارسی سره

سرواژه

فرهنگ واژه مترادف متضاد

خامل، بی نام ونشان، غیرمعروف، مجهول، مجهول الهویه، ناشناخته، ناشناس
متضاد: سرشناس، مشهور

فرهنگ واژه مترادف متضاد

تصویری از گمنام — تصویر گمنام

مجهولٌ

دیکشنری فارسی به عربی

تصویری از گمنام — تصویر گمنام

Anonymous

دیکشنری فارسی به انگلیسی

تصویری از گمنام — تصویر گمنام

anonyme

دیکشنری فارسی به فرانسوی

تصویری از گمنام — تصویر گمنام

anonimowy

دیکشنری فارسی به لهستانی

تصویری از گمنام — تصویر گمنام

bila jina

دیکشنری فارسی به سواحیلی

تصویری از گمنام — تصویر گمنام

anônimo

دیکشنری فارسی به پرتغالی

تصویری از گمنام — تصویر گمنام

anonym

دیکشنری فارسی به آلمانی

گمنام، ناشناس

دیکشنری اردو به فارسی

تصویری از گمنام — تصویر گمنام

گمنام

دیکشنری فارسی به اردو

تصویری از گمنام — تصویر گمنام

অজ্ঞাত

دیکشنری فارسی به بنگالی

تصویری از گمنام — تصویر گمنام

นิรนาม

دیکشنری فارسی به تایلندی

تصویری از گمنام — تصویر گمنام

匿名の

دیکشنری فارسی به ژاپنی

تصویری از گمنام — تصویر گمنام

anonim

دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

تصویری از گمنام — تصویر گمنام

анонимный

دیکشنری فارسی به روسی

تصویری از گمنام — تصویر گمنام

匿名的

دیکشنری فارسی به چینی

تصویری از گمنام — تصویر گمنام

אנונימי

دیکشنری فارسی به عبری

تصویری از گمنام — تصویر گمنام

익명의

دیکشنری فارسی به کره ای

تصویری از گمنام — تصویر گمنام

anonim

دیکشنری فارسی به اندونزیایی

تصویری از گمنام — تصویر گمنام

गुमनाम

دیکشنری فارسی به هندی

تصویری از گمنام — تصویر گمنام

anonimo

دیکشنری فارسی به ایتالیایی

تصویری از گمنام — تصویر گمنام

anónimo

دیکشنری فارسی به اسپانیایی

تصویری از گمنام — تصویر گمنام

анонімний

دیکشنری فارسی به اوکراینی

تصویری از گمنام — تصویر گمنام

anoniem

دیکشنری فارسی به هلندی