جدول جو
جدول جو

معنی گرمسیر - جستجوی لغت در جدول جو

گرمسیر
منطقه ای که مردمان چادر نشین زمستان ها به آنجا کوچ می کنند، قشلاق، دارای آب و هوای گرم
تصویری از گرمسیر
تصویر گرمسیر
فرهنگ فارسی عمید
گرمسیر(گَ)
یکی از دهستانهای چهارگانه شهرستان اردستان. این دهستان در سازمان آمار به نام زواره منظور شده. دهستان مزبور در شمال شهرستان اردستان واقع حدود و مشخصات آن به شرح زیر است:
حدود: از شمال به دشت کویر، از جنوب به دهستان بالا و پائین، از خاور به بخش انارک شهرستان نائین، از باختر به کاشان. این دهستان مسطح بوده و هیچگونه عارضه ای در آن دیده نمیشود و در قسمت شمالی زمین های آن شنزار میباشد. هوای دهستان بواسطۀ مجاورت با کویر گرم بوده و آب زراعتی قراء از قنوات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و مختصری صیفی جات و شغل اهالی زراعت و صنعت دستی محلی قالی و گلیم و عبابافی است. در قصبه زواره صنعت آهنگری معمول است. قراء مهم آن عبارتند از زواره (مرکز دهستان) ، مهاباد، مغار، ملک آباد. معدن نمک در شمال دهستان موجود است. در این دهستان 8 باب دبستان و یک باب دبیرستان دایر است. قصبه زواره در زمان هلاکوخان مغول محاصره و قنوات آن کوبیده شده که قسمتی از آن هنوز هم مخروبه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
گرمسیر(گَ)
زمینی که بالخاصه بسیار گرم باشد. مقابل سردسیر. (آنندراج). منطقۀ گرم. جائی که آب و هوای آن در زمستان سرد نیست: و بعضی از وی [از ناحیت تبت] گرمسیر است و بعضی سردسیر. (حدود العالم). و ازوی [ناحیت پارس] هرچه به دریا نزدیک است گرمسیر است و هرچه به بیابان نزدیک است سردسیر است. (حدود العالم). و این [ناحیت عرب] ناحیتی است عظیم و گرم سیر. (حدود العالم). امیر به گرگان رسید و هوا خاصه آنجای که گرم سیر بود... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 476). گفت [امیر محمد] بوبکر دبیر بسلامت رفت سوی گرمسیر تا از راه کرمان به عراق و مکه رود. (تاریخ بیهقی).
زرّ است علم عمر بدین زر بده
در گرمسیر برف بزر داده به.
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 395).
و بر آن نواحی ساخته بعضی نواحی سردسیر و بعضی گرمسیر و غله بوم است. (فارسنامۀ ابن البلخی چ لیدن ص 128).
پیل [را] کز گرمسیر هند بیرون آورند
در خزر بستن به سرما برنتابد بیش از این.
خاقانی.
زمستانش به بردع میل چیر است
که بردع را هوای گرمسیر است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
گرمسیر
زمینی که بالخصه بسیار گرم باشد، مقابل سردسیر
تصویری از گرمسیر
تصویر گرمسیر
فرهنگ لغت هوشیار
گرمسیر
جایی که آب و هوای آن گرم است
تصویری از گرمسیر
تصویر گرمسیر
فرهنگ فارسی معین
گرمسیر
قشلاق
متضاد: سردسیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گردگیر
تصویر گردگیر
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از پسران افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گرمایل
تصویر گرمایل
(پسرانه)
گرمانک، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دو نفر رهاننده ایرانیان از دست ماران ضحاک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گردگیر
تصویر گردگیر
شجاع، دلیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سردسیر
تصویر سردسیر
مقابل گرمسیر، سرزمینی که هوای آن سرد باشد، ییلاق، جای سرد، بسیار سرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردگیر
تصویر گردگیر
آنکه یا آنچه گرد و غبار چیزی را بگیرد، گردگیرنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرگسار
تصویر گرگسار
گرگ مانند مانند گرگ، برای مثال ز گرگ آن چنان کم گریزد گله / کز آن گرگساران سگ مشغله (نظامی۶ - ۵۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرمسار
تصویر شرمسار
خجل، شرمنده، برای مثال ای هنر از مردی تو شرمسار / از هنر بیوه زنی شرم دار (نظامی۱ - ۴۷)
فرهنگ فارسی عمید
(گَ)
منسوب به گرمسیر:
اگر چه جای باشد گرمسیری
نشاید کرد باسرما دلیری.
نظامی.
گرمسیری ز خشکساری بوم
کرده باد شمال را بسموم.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گَ مِ)
قصبۀ مرکز بخش گرمسار تابع شهرستان دماوند، نام قدیم قشلاق، واقع در 109 هزارگزی خاور تهران و 2 هزارگزی جنوب شوسۀ تهران، خراسان و 3 هزارگزی جنوب ایستگاه گرمسار. هوای آن معتدل ودارای 2375 تن سکنه است. آب آنجا از رود خانه حبله رود و محصول آن گندم و جو، پنبه، بنشن، خربزه، انگور، انار و انجیر و شغل اهالی زراعت و کسب. در حدود 70 دکان مختلفه دارد. ادارات دولتی گرمسار عبارتند: از بخشداری، شهرداری و نمایندگی بانک ملی و کشاورزی، دستۀ ژاندارمری، پست و تلگراف و تلفن، دبیرستان 9 کلاسۀ پسران و دبستان 6 کلاسه دختران، محضر رسمی، تلفن شهری. کار خانه تصفیۀ پنبه و عدل بندی آن در اراضی ساروزن بالا متصل به گرمسار واقع و در سال 3 ماه کار میکند و در حدود 35 تن کارگر دارد. از آثار قدیمۀ آن آب انبار نصرالله است. راه فرعی به جادۀ شوسه دارد. سابقاً راه شوسۀ تهران خراسان از این قصبه میگذشته ودر بهبود اقتصادی آن دخیل بوده. فعلاً راه از دوهزارگزی قصبه میگذرد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان قیلاب بالابخش الوار گرم سیری شهرستان خرم آباد واقع در 3 هزارگزی شمال خاوری حسینیه و 24 هزارگزی خاور شوسۀ خرم آباد به اندیمشک. منطقه ای است گرم سیری. دارای 196 تن سکنه است. آب آنجا از رود خانه بلارود تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان فرش بافی و راه آن مالرو است. ساکنین از طایفۀ بردکی قلاوند بوده زمستان به قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(هَُ مَ)
معرب هرمز اردشیر. نام سوق الاهواز است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گرمایی
تصویر گرمایی
گرمایی شدن، کسی که تحت تاثیر گرما قرار گرفته: بچه گرمایی شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرگسار
تصویر گرگسار
مانند گرگ
فرهنگ لغت هوشیار
گرمسیر مقابل سردسیل: زیراک ایشان هر سال زمستان یکی سفر سوی یمن کردندی بگرم سیل و بتابستان یکی سفری سوی شام شدندی بسردسیل
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی چنگلک، چنگکی در راه آهن ریل (راه آهن) که در روی آن چرخ دندانه دار لوکوموتیو حرکت میکند. این نوع ریل در راهها بسیار سرا شیب بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردگیر
تصویر گردگیر
آنکه گرد و غبار چیزی را بگیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرمسار
تصویر شرمسار
منفعل و خجل، شرمنده، شرمگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سردسیر
تصویر سردسیر
جایی که سرد باشد ییلاق مقابل گرمسیر
فرهنگ لغت هوشیار
تندرو سریع السیر، تند با حرارت: صهبا، خم باده پیر دیری بوده است پیمانه حریف گرم سیری بوده است. (صهبا. اسم جنس و معرفه و نکره. م. معین 34) محلی که هوای آن در زمستان گرم است قشلاق مقابل سردسیر: و گفت بوبکر دبیر بسلامت رفت سوی گرمسیرت از راه کرمان بعراق و مکه رود، جمع گرمسیرها گرمسیرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرمسیرات
تصویر گرمسیرات
جمع گرمسیر: خرمالله سائر گرمسیرات الف من
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به گرمسیر: اگر چه جای باشد گرمسیری نشاید کرد با سرما دلیری. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سردسیر
تصویر سردسیر
((سَ))
ییلاق، جای سرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شرمسار
تصویر شرمسار
خجل، شرمنده، منفعل
فرهنگ فارسی معین
((کِ رِ یِّ))
ریل (راه آهن) که در روی آن چرخ دندانه دار لوکوموتیو حرکت می کند. این نوع ریل در راه های بسیار سراشیب به کار می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرمایی
تصویر گرمایی
مربوط به گرما، کسی که تحت تأثیر گرما قرار گرفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرمایش
تصویر گرمایش
((~. یِ))
عمل یا فرآیند پدید آوردن گرما
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شرمسار
تصویر شرمسار
خجول
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گرمایی
تصویر گرمایی
Thermal, Warmness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گرمایی
تصویر گرمایی
térmico, calor
دیکشنری فارسی به پرتغالی