جدول جو
جدول جو

معنی گرمابه - جستجوی لغت در جدول جو

گرمابه
حمام
تصویری از گرمابه
تصویر گرمابه
فرهنگ واژه فارسی سره
گرمابه
جایی که برای شستشوی بدن ساخته شده و دارای آب گرم باشد، حمام
تصویری از گرمابه
تصویر گرمابه
فرهنگ فارسی عمید
گرمابه
حمام، جائی که برای شستشوی بدن ساخته شده و دارای آب گرم باشد
تصویری از گرمابه
تصویر گرمابه
فرهنگ لغت هوشیار
گرمابه
((گَ بِ))
حمام، به ویژه حمام عمومی
تصویری از گرمابه
تصویر گرمابه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

گرداب: خداوندا، چو آید پای برسنگ فتد کشتی دران گردابه تنگ... (نظامی)، طوفان: ازین گردابه چون باد بهشتی بساحل گاه قطب آورده کشتی. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
گرمابه حمام: گفتند اندیشه کنیم آنگه گرماوه و نوره ساختند و پیش ازاین نبود. (تفسیر ابوالفتوح)
فرهنگ لغت هوشیار
دوایی است برنگ مردارسنگ و در مرهمها بکار برند. گوشت را برویاند و اگر با آب بسایند و در زیر بغل و هر کجا که عرق آن بدبو باشد بمالند بوی آن را ببرد و به یونانی مولویدانا خوانند (برهان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرماوه
تصویر گرماوه
گرمابه، جایی که برای شستشوی بدن ساخته شده و دارای آب گرم باشد، حمام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرمانه
تصویر گرمانه
Warmly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
गर्मजोशी से
دیکشنری فارسی به هندی
อย่างอบอุ่น
دیکشنری فارسی به تایلندی
উষ্ণভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
بشكلٍ دافئٍ
دیکشنری فارسی به عربی
آنکه گرمابه را اداره کند حمامی: چون از در دررفتم گرمابه بان و هرکه آنجا بودند همه بر پای خاستند
فرهنگ لغت هوشیار
بحمام رفتن استحمام کردن: گرمابه زد و لباس پوشید آرام گرفت و باده نوشید. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرمابه بها
تصویر گرمابه بها
بخشش، انعام، اجرت، گرمابه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرمابه بانی
تصویر گرمابه بانی
شغل گرمابه بان
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گرمابه را اداره کند حمامی: چون از در دررفتم گرمابه بان و هرکه آنجا بودند همه بر پای خاستند
فرهنگ لغت هوشیار