- گرسنگی
- اشتهای طعام، خالی بودن معده، مقابل سیری است
معنی گرسنگی - جستجوی لغت در جدول جو
- گرسنگی ((گُ رُ نِ))
- حالت یا وضعیت گرسنه بودن
- گرسنگی
- گرسنه بودن، گرسنیا
- گرسنگی
- Famishment, Hungriness
- گرسنگی
- Hungersnot, Hunger
- گرسنگی
- голод
- گرسنگی
- hambre
- گرسنگی
- famine, faim
- گرسنگی
- honger
- گرسنگی
- भुखमरी , भूख
- گرسنگی
- kelaparan
- گرسنگی
- 기아 , 배고픔
- گرسنگی
- רעב , רעב
- گرسنگی
- 飢餓 , 空腹
- گرسنگی
- ความหิว , ความหิว
- گرسنگی
- ক্ষুধা
- گرسنگی
- قحط , بھوک
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گرسنه بودن احتیاج بخوردن داشتن جوع مقابل سیری: تن به بیچارگی و گرسنگی بنه و دست پیش سفله مدار خ
تحمل گرسنگی کردن
Wolfishness
voracidade
Wolfsähnlichkeit
wilczość
волчий нрав
вовча натура
voracidad
voracité