جدول جو
جدول جو

معنی گردیهود - جستجوی لغت در جدول جو

گردیهود
(گُ بَ)
دهی است از دهستان شهرویران بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 27500گزی شمال مهاباد و 7هزارگزی شمال خاوری راه شوسۀ مهاباد به ارومیه. هوای آن معتدل و مالاریائی و دارای 492 تن سکنه است. آب آنجا از رود خانه مهاباد تأمین میشود. محصول آن غلات، چغندر، توتون و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گردیه
تصویر گردیه
(دخترانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام خواهر بهرام چوبین سردار ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گردآلود
تصویر گردآلود
آلوده به گرد و غبار، غبارآلود
فرهنگ فارسی عمید
(پَ)
دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 25000 گزی شمال سنقر، کنار راه فرعی سنقر به گردکانه. دامنه و سردسیر و دارای 140 تن سکنه است. آب آن از چشمه است. محصول آن غلات و حبوب و توتون و شغل اهالی زراعت و قالیچه و جاجیم و پلاس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(گِ سَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، واقع در 14هزارگزی شمال فریمان و 6هزارگزی خاور راه شوسۀ عمومی فریمان به مشهد. هوای آن معتدل و دارای 133 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و بنشن میباشد. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ)
غبارآلوده. (آنندراج). مغبر. اغبر. خاک آلوده. به خاک آلوده. گرد و خاک گرفته:
چون زمین از گلیم گردآلود
سایۀ گل بر آفتاب اندود.
نظامی.
قبا بر قد درویشان چنان زیبا نمی آید
که آن خلقان گردآلود بر بالای درویشان.
سعدی (بدایع).
گرچه گردآلود فقرم شرم باد از همتم
گر به آب چشمۀ خورشید دامن تر کنم.
حافظ.
سیل از ویرانه با رخسار گردآلود رفت
زود میمالد فلک روی ستمگر را به خاک.
صائب.
مشو از گردش مژگان گردآلود او غافل
که تیغ خاکساران سخت لنگردار می افتد.
صائب (از آنندراج).
- امثال:
من از آسیا می آیم تو گردآلودی ؟
لغت نامه دهخدا
(گِ یَ)
نام شهری است در فریگیه که سابقاً پادشاهی بوده است. (ایران باستان ص 1184)
لغت نامه دهخدا
(گُ یُسْ)
پادشاه کاپادوکیه که مهرداد ششم و تیگران او را بر تخت نشانده بودند. (ایران باستان ص 2274). گره گردیوس مثلی است و آن چنین بوده است که ارابه ای از زمان گردیوس باقیمانده و قید آن ترکیب یافته بود از گره هایی که ماهرانه یکی را روی دیگری زده بودند و کسی نمیتوانست این گره هارا باز کند. غیب گویی گفته بود که هر کس این گره ها را باز کند آسیا از آن او خواهد بود تا اینکه اسکندر داوطلب شد ولی از باز کردن آنها عاجز ماند و شمشیر خود را کشیده رشته ها را برید و گفت: تفاوت نمیکند این هم یک نوع گشودن است. این قضیه ضرب المثل شده، در مواردی که کسی مسئلۀ غامض و لاینحلی را حل نکند، ولی زود با تردستی آن را از میان بردارد، گویند: ’گره گردیوس را برید’. و رجوع به ایران باستان ص 1284 شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت، واقع در 1000گزی شمال ساردوئیه، سر راه مالرو ساردوئیه به بافت. دارای 35 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گُ یَ)
نام خواهر بهرام چوبینه است و مریم دختر قیصر که مادر شیرویه بود و گردیه خواهر بهرام چوبین که زن او (خسروپرویز) هر دو را به مداین نشاند به دارالملک. (فارسنامۀ ابن البلخی چ لیدن ص 108). و رجوع به امثال و حکم دهخدا ص 1580 شود
لغت نامه دهخدا
غبارآلود، گردآلوده، گردناک، مغبر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گردگیری خانه تکانی
فرهنگ گویش مازندرانی