حشرات الارض را گویند، یعنی جانورانی که درزیر زمین خانه سازند. (برهان) (آنندراج). قسمی از حیوانات فقری خون سرد، مانند: مار، سوسمار، سنگ پشت و جز آن که به اصطلاح حیوان شناسی رتیل گویند. (ناظم الاطباء). برساختۀ دساتیر است. (حاشیۀ برهان چ معین)
حشرات الارض را گویند، یعنی جانورانی که درزیر زمین خانه سازند. (برهان) (آنندراج). قسمی از حیوانات فقری خون سرد، مانند: مار، سوسمار، سنگ پشت و جز آن که به اصطلاح حیوان شناسی رتیل گویند. (ناظم الاطباء). برساختۀ دساتیر است. (حاشیۀ برهان چ معین)
دهی است از دهستان منگور بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 71هزارگزی جنوب باختری مهاباد و 23هزاروپانصدگزی باختر راه شوسۀ مهاباد به سردشت. هوای آن کوهستانی و سردسیر و دارای 260 تن جمعیت است. آب آن از رود خانه بادین آباد تأمین میشود. محصول آن غلات، توتون و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان منگور بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 71هزارگزی جنوب باختری مهاباد و 23هزاروپانصدگزی باختر راه شوسۀ مهاباد به سردشت. هوای آن کوهستانی و سردسیر و دارای 260 تن جمعیت است. آب آن از رود خانه بادین آباد تأمین میشود. محصول آن غلات، توتون و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
ده کوچکی است از دهستان سیاهو بخش مرکزی شهرستان بندرعباس، واقع در 70000گزی شمال خاوری بندرعباس، سر راه مالرو سیاهو به قلعه قاضی. هوای آن گرمسیر و دارای 30 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان سیاهو بخش مرکزی شهرستان بندرعباس، واقع در 70000گزی شمال خاوری بندرعباس، سر راه مالرو سیاهو به قلعه قاضی. هوای آن گرمسیر و دارای 30 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
چرخنده. گردان. حرکت کننده. دوار: و گردنده اند از بر چراگاه و گیاخوار تابستان و زمستان. (حدود العالم). که آن آفرین باز نفرین شود وز او چرخ گردنده پرکین شود. فردوسی. که بر آسمان اختران بشمرد خم چرخ گردنده را بنگرد. فردوسی. شادیانه بزن ای میر که گردنده فلک این جهان زیر نگین خلفای تو کند. منوچهری. جهان چون آسیایی گرد گرد است که دادارش چنین گردنده کرده ست. (ویس و رامین). ای گنبد گردندۀ بی روزن خضرا با قامت فرتوتی و با قوت برنا. ناصرخسرو. پیش از من و تو لیل و نهاری بوده ست گردنده فلک ز بهر کاری بوده ست. خیام. گردنده ورونده بفرمان حکم اوست گردون مستدیر و مه و مهر مستنیر. سوزنی. فلک باد گردنده بر کام او مگرداد از این خسروی نام او. نظامی. گر تو برگردی و برگردد سرت خانه را گردنده بیند منظرت. مولوی. بی تکلف نزد هر داننده هست آنکه با گردنده گرداننده هست. مولوی. ، متحرک. از جایی بجایی رونده: و گروهی از ایشان (از مردم سودان) گردنده اند هم اندر این ناحیت خویش و هر جایی که رگ زر بیشتر یابند فرودآیند. (حدود العالم). بر طریق راست رو چون باد گردنده مباش گاه با باد شمال و گاه با باد صبا. ناصرخسرو. چه گردنده گشت آنچه بالادوید سکونت گرفت آنچه زیر آرمید از آن جسم گردندۀ تابناک روان شد سپهر درخشان پاک. نظامی. شه از نیرنگ این گردنده دولاب عجب درماند و عاجز شد درین باب. نظامی. بسختی همی گشت بر ما سپهر شداز مهر گردنده یکباره مهر. نظامی. ، متغیر. متحول: گیتیت چنین آمده گردنده بدینسان هم باد برین آمد و هم باد فرودین. رودکی. چنین است آیین گردنده دهر گهی نوش بار آورد گاه زهر. فردوسی. کیوان که از نحوست گردنده رای او اهل زمین برند نفیر اندر آسمان. سوزنی
چرخنده. گردان. حرکت کننده. دوار: و گردنده اند از بر چراگاه و گیاخوار تابستان و زمستان. (حدود العالم). که آن آفرین باز نفرین شود وز او چرخ گردنده پرکین شود. فردوسی. که بر آسمان اختران بشمرد خم چرخ گردنده را بنگرد. فردوسی. شادیانه بزن ای میر که گردنده فلک این جهان زیر نگین خلفای تو کند. منوچهری. جهان چون آسیایی گرد گرد است که دادارش چنین گردنده کرده ست. (ویس و رامین). ای گنبد گردندۀ بی روزن خضرا با قامت فرتوتی و با قوت برنا. ناصرخسرو. پیش از من و تو لیل و نهاری بوده ست گردنده فلک ز بهر کاری بوده ست. خیام. گردنده ورونده بفرمان حکم اوست گردون مستدیر و مه و مهر مستنیر. سوزنی. فلک باد گردنده بر کام او مگرداد از این خسروی نام او. نظامی. گر تو برگردی و برگردد سرت خانه را گردنده بیند منظرت. مولوی. بی تکلف نزد هر داننده هست آنکه با گردنده گرداننده هست. مولوی. ، متحرک. از جایی بجایی رونده: و گروهی از ایشان (از مردم سودان) گردنده اند هم اندر این ناحیت خویش و هر جایی که رگ زر بیشتر یابند فرودآیند. (حدود العالم). بر طریق راست رو چون باد گردنده مباش گاه با باد شمال و گاه با باد صبا. ناصرخسرو. چه گردنده گشت آنچه بالادوید سکونت گرفت آنچه زیر آرمید از آن جسم گردندۀ تابناک روان شد سپهر درخشان پاک. نظامی. شه از نیرنگ این گردنده دولاب عجب درماند و عاجز شد درین باب. نظامی. بسختی همی گشت بر ما سپهر شداز مهر گردنده یکباره مهر. نظامی. ، متغیر. متحول: گیتیت چنین آمده گردنده بدینسان هم باد برین آمد و هم باد فرودین. رودکی. چنین است آیین گردنده دهر گهی نوش بار آورد گاه زهر. فردوسی. کیوان که از نحوست گردنده رای او اهل زمین برند نفیر اندر آسمان. سوزنی
حلقه ای آهنی که بدان چیز ها آویزند، چرخ سنگین چدنی است که محکم به میل لنگ پیچ و مهره شده. عمل عمده گردانه تنظیم ضربان نامرتب پیستونهاست. از محیط گردانه گاهی بعنوان باد بزن برای سرد گردن موتور استفاده کنند ولی امروزه از محیط آن که دندانه دار است بیشتر برای راه انداختن موتور بوسیله سلف استفاده میشود استفاده دیگری که از صفحه گردانه میشود استعمال آن بعنوان یکی از صفحات کلاچ است
حلقه ای آهنی که بدان چیز ها آویزند، چرخ سنگین چدنی است که محکم به میل لنگ پیچ و مهره شده. عمل عمده گردانه تنظیم ضربان نامرتب پیستونهاست. از محیط گردانه گاهی بعنوان باد بزن برای سرد گردن موتور استفاده کنند ولی امروزه از محیط آن که دندانه دار است بیشتر برای راه انداختن موتور بوسیله سلف استفاده میشود استفاده دیگری که از صفحه گردانه میشود استعمال آن بعنوان یکی از صفحات کلاچ است
ارابه گاری گردون: بگردونه ها بر چه مشک و عبیر چه دیبا و دینار و مشک و حریر، ارابه ای که توپ را حمل کند: توپهای بزرگ سنگ انداز را که در گنجه بود بنیروی اقبال شاهی از آب کر گذرانیده باعرابه و گردونه باردوی معلی آورد. یا گردونه داود. بنات النعش کبری، نعش (از بنات النعش)
ارابه گاری گردون: بگردونه ها بر چه مشک و عبیر چه دیبا و دینار و مشک و حریر، ارابه ای که توپ را حمل کند: توپهای بزرگ سنگ انداز را که در گنجه بود بنیروی اقبال شاهی از آب کر گذرانیده باعرابه و گردونه باردوی معلی آورد. یا گردونه داود. بنات النعش کبری، نعش (از بنات النعش)