جدول جو
جدول جو

معنی گردمیران - جستجوی لغت در جدول جو

گردمیران
(؟ بِ)
دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه شهرستان سنندج، واقع در 52000گزی جنوب خاوری سنندج و 24000گزی جنوب راه شوسۀ سنندج به همدان از دهکلان. هوای آن سردسیر و دارای 1000 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات وشغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان قالیچه، جاجیم وگلیم بافی و راه آن مالرو است. در دو محل بفاصله 3000گزی واقع، به گردمیران بالا و پائین معروف و سکنۀبالا 570 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گردران
تصویر گردران
ران پر از گوشت و گرد، بیخ ران
فرهنگ فارسی عمید
(گَ دُ)
تیره گندمیان یا غلات، یکی از بزرگترین تیره های نباتات تک لپه و شمارۀ جنسهای آن متجاوز از 3500 است. غلات مختلف مانند گندم و جو و برنج و تمام رستنی هایی که معمولاً آنها را علف میگویند و در چمنزارها به حالت طبیعی میرویند ازاین تیره محسوب می شوند و در تمام مناطق سطح زمین میتوان آنها را یافت. گندم یکی از نمونه های کامل این تیره و دارای علائم ذیل است: ساقۀ آن میان تهی و بندبند است و آن را سوفار می گویند و در هر بند آن برگی است که به غلافی مانند لوله متصل شده و این غلاف تمام فاصله مابین دو بند را می پوشاند و از طرف مقابل برگ شکافی دارد. ریشه های آنها نازک و افشان است و اگر ساقه ای از آنها مجاور زمین قرار گیرد از آن نیز چندین دسته ریشه افشان خارج شده در خاک فرومی رود. گلهای گندم بر شاخه هایی که هر یک سه یا چهار گل دارد قرار گرفته و آنها را سنبلک می نامند و سنبلکها یک سنبلۀ بزرگتر میسازند که آن را سنبلۀ مرکب خوانند. هر سنبلک گندم دارای یک ساقۀ مرکزی است که بر روی آن سه یا چهار گل است. در پای هر ساقک سنبلک از راست و چپ دو فلس است که آن را زبان گویند و این دو زبان در انتهای خود دندانه هایی دارند. در پای هر دم گل نیز فلس کوچکتر است که زبانک نامیده میشود و در بغل هر گل نیز فلس کوچکتر از آن است که زبانچه خوانده میشود، این فلسها به جای پوشش گل گندم هستند. در بالای هر دم گل قسمتهای زایای آن که عبارت است از سه پرچم و یک تخمدان قرار گرفته که در بالای آن یک خامه دوشاخۀ شانه مانند است. همین که آمیزش انجام گیرد زبان و زبانک زرد میشود و پرچمها که بساک آنها سنگین است پژمرده شده وتخمدان مبدل به گندمه ای می شود که آلبومن نشاسته ای دارد و دیوارۀ تخمدان به تخمک آن چسبیده است. چون دانۀ گندم خرد شود آلبومن نشاسته ای آن آرد و پوستۀ برون بر آن سبوس را تشکیل می دهند. از آنچه گفته شد چنین استنباط میشود که گندمیان گلهای بسیار ساده ای دارند که نزدیک زبانک آن را فرامیگیرند و زبانچه ای نزدیک دانۀ آن است. تشخیص انواع گندمیان از روی وضع زبان و زبانک و زبانچه است. انواع این تیره را میتوان به سه دسته تقسیم کرد: اول غلات که آنها را آرد می کنند و بعضی آنها را مانند برنج آرد نکرده به مصرف می رسانند. دوم گندمیان علوفه که به مصرف غذای چارپایان میرسد. سوم گندمیان صنعتی. اول دستۀ غلات، انوع آن از این قرار است. 1- گندم 2- جو 3- دیوک 4- دوسر 5 -برنج 6- ذرت 7- ارزن. دوم گندمیان علوفه، انواع آنها بسیار زیاد و مهمترین آنها چمن است که جنسهای زیاد دارد. سوم گندمیان صنعتی، مهمترین انواع این دسته عبارتند از: 1- نیشکر 2- خیزران 3- آلفا 4- زرت خوشه 5- گورگیاه. (از گیاه شناسی گل گلاب صص 292- 297). و رجوع به گندم شود
لغت نامه دهخدا
(گِ)
نام موضعی از شروان. (آنندراج) (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
استخوان ران را گویند که بر آن گوشت بسیار باشد. (برهان) (جهانگیری) (آنندراج). قسمت پرگوشت ران گوسفند، گاو و مانند آن. لمبر:
بر ماده شد تیز و بگشاد دست
بر شیر با گردرانش بخست.
فردوسی.
دست بر رانش نهادم مشت زد بر گردنم
این مثل با یادم آمد گردران با گردن است.
سوزنی.
همه ساله نباشد سینه بر دست
به هر جا گردرانی گردنی هست.
نظامی.
چون قضا دیدی صفا را هم ببین
گردران با گردن آمد ای امین.
مولوی (مثنوی).
حکمت این اضداد را بر هم ببست
ای قصاب این گردران با گردنست.
مولوی.
- امثال:
گردران با گردن است، یعنی قصاب باید گردران را بر گردن ضم کرده بفروشد تا تفاوتی در فروش پدید نیاید؟
، کنایه از عیش و رفاهیت هم هست. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
نام یکی از دهستانهای 7 گانه بخش سلماس شهرستان خوی در جنوب باختری بخش واقع و یک منطقۀ کوچک کوهستانی میباشد. دهستان گردیان از شمال محدود است به دهستان چهریق و شینطال، از جنوب به صومای و شپیران، از خاور به صومای و حومه و از باختر به شینطال و شپیران. آب و هوای آن تقریباً معتدل و سالم و ساکنین آن مسلمانند. اهالی این منطقه از طایفۀ شکاک میباشد. آب این دهستان بوسیلۀ رود یله زی - که از دهستان شپیران سرازیر میشود پس از خروج از این منطقه به نام زولا معروف است - تأمین میگردد. غیر از این رودخانه، چشمه های گوارا که آب آشامیدنی اهالی از آنها تأمین میشود وجود دارد. دهستان گردیان از 14 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمع نفوس آن در حدود 930 نفر و قرای مهم آن بشرح زیر است: گردیان (مرکز دهستان) ، الیاس و شیوا. در راههای این دهستان تمام پیاده رو و مالرو بوده، فقط یک راه ارابه رو در درۀ شیرانی دارد که آن هم قابل اتومبیل رانی نمیباشد. محصولات عمده آن غلات و محصولات دامی است. صادرات آنها غلات، روغن، پشم و گوسفند است. ارتفاعات مهم این دهستان کوه یونجه لیق است که در قسمت خاوری دهستان واقع شده و ارتفاع آن تقریباً به 2580هزار گز میرسد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
یکی از حکومتهای موقتی است که در جهت غربی آناطولی پس از پایان تسلط سلجوقیان روم تأسیس یافت. دیار گرمیان شامل نواحی کوتاهیه و قره حصار صاحب بودو از شمال به ناحیۀ قره سی و خداوندگار و از مغرب به صاروخان و آیدین و منتشا و از جنوب به حمید و قره مان و از مشرق به خیمانه و مجرای سقاریه محدود بود. چون امرای گرمیان با دولت عثمانی رفتار خصمانه ای نداشتند پادشاهان عثمانی نیز متعرض آنان نبودند و در زمان سلطان مرادخان ثانی بسال 831 هجری قمری یعقوب بگ از امرای گرمیان بی آنکه فرزندی داشته باشد مرد و ملک خودرا به دولت عثمانی محول کرد، و از این تاریخ دیار ایشان ضمیمۀ ممالک عثمانی شد و مرکز آن کوتاهیه تعیین گردید ولی گرمیان به ولایت خداوندگار ملحق شده نام اصلی آن بکلی متروک گردید. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ پَ)
تیزران. (آنندراج). چابک و تیزرو
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جشنی است که مغان در پنج روز آخراسفندارمذ کنند و در این پنج روز زنان بر مردان مسلط باشند و هر چه خواهند از مردان گیرند و شوهران محکوم ایشانند. (از انجمن آرا) (از رشیدی) (از جهانگیری). و در روز اول این پنج روز از طلوع آفتاب تا طلوع آفتاب دیگر به جهت دفع عقرب رقعه کژدم نویسند. (از برهان قاطع) (از انجمن آرا). رجوع به التفهیم ص 260 و خرده اوستا ص 210 شود
لغت نامه دهخدا
(گِ شَ)
دهی از دهستان منگور بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 54هزارگزی جنوب باختری مهاباد و 44هزارگزی باختر راه شوسۀ مهاباد به سردشت. هوای آن معتدل و دارای 128 تن سکنه است. آب آنجا از رود خانه بادین آباد تأمین میشود. محصول آن غلات، توتون و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی است. وراه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گُ فَ مَ)
دهی است از دهستان گورگ بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 55هزارگزی جنوب مهاباد و 11هزارگزی خاور شوسۀ مهاباد به سردشت. هوای آن معتدل و سالم و دارای 60 تن جمعیت است. آب آنجا از رود خورخوره تأمین میشود. محصول آن غلات، توتون و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گُ شَ)
دهی است از دهستان زیرکوه بخش قاین شهرستان بیرجند واقع در 174هزارگزی جنوب خاوری قاین. هوای آن گرم و دارای 19 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت و مالداری و صنایع دستی آنان قالیچه بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
نوعی از مرو است. (اختیارات بدیعی). و آن گیاهی باشد خوشبوی لیکن بسیار تلخ است. (برهان قاطع) (آنندراج) (جهانگیری). نام داروئی است که بعربی مرو گویند. (سروری) (شعوری) (رشیدی). ارما. اردشیردارو. مرماهوس. (در نسخه ای: مرماحوز). (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گرم ران
تصویر گرم ران
تیزرو تندران گرم رو، چابک چالاک
فرهنگ لغت هوشیار
استخوان ران که بر آن گوشت بسیار باشد قسمت پر گوشت ران گوسفند و گاو و غیره لمبر: بر ماده شد تیزو بگشاد دست (شست) بر شیر با گرد رانش بخست. یا گرد ران با گردن است. (مثل)، یعنی قصاب باید گرد ران را با گردن تواما بفروشد: دست بر رانش نهادم مشت زد بر گردنم این مثل با یادم آمد گرد ران با گردن است (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
((مَ))
جشنی بود در ایران باستان که در پنج روز آخر اسنفدارماه بر پا می شد. در این پنچ روز زنان بر مردان مسلط بودند و هر آرزویی که می کردند تحقق می یافت، از این رو آن را مردگیران گفتند
فرهنگ فارسی معین
آتش را خاموش کن، بکش
فرهنگ گویش مازندرانی