جدول جو
جدول جو

معنی گردسم - جستجوی لغت در جدول جو

گردسم
(گِ سُ)
چهارپائی که سم گرد دارد:
تیزگوشی پهن پشتی ابلقی
گردسمی خردمویی فربهی.
منوچهری.
سخت پای و ضخم ران و راست دست و گردسم
تیزگوش و پهن پشت و نرم چرم و خردموی.
منوچهری
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گِ سَ)
آنکه سری گرد دارد:
ز دستهاشان پهنه ز پایها چوگان
ز گردسرها گوی اینت شاه و اینت جلال.
فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 219).
رجل مصعلک الرأس، مرد گردسر. مکربس الرأس. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گرد سم
تصویر گرد سم
چارپایی که سم مدور دارد
فرهنگ لغت هوشیار