جدول جو
جدول جو

معنی گردآمدگی - جستجوی لغت در جدول جو

گردآمدگی(گِ مَ دَ / دِ)
تجمع. عمل گرد آمدن. رجوع به گرد آمدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گردآلودگی
تصویر گردآلودگی
گردآلود بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گردآمده
تصویر گردآمده
فراهم آمده، جمع شده
فرهنگ فارسی عمید
(گَ دَ / دِ)
اغبرار. خاک آلودگی. غبارآلودگی:
تو گمان کردی که گردآلودگی
در صفا غش کی هلد پالودگی.
مولوی.
و رجوع به گردآلود شود
لغت نامه دهخدا
(بَ مَ دَ / دِ)
حالت و چگونگی برآمده. نتو. حدبه. محدب بودگی. برجستگی.
لغت نامه دهخدا
(دَ مَ دَ / دِ)
حالت درآمده. چگونگی درآمده. میل درونی و برگشت به درون. (ناظم الاطباء) : جنف، درآمدگی یک جانب اعلای سینه و پستی آن. قبل، درآمدگی پیش هر دو پای. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(گَ دی دَ / دِ)
عمل گردیده. رجوع به گردیدن و گردیده شود
لغت نامه دهخدا
(گَ زَ دَ / دِ)
گردآلوده شدن. دچار گرد گردیدن. مبتلا گردیدن انگور و یا میوۀ دیگر به گرده. رجوع به گرده شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
جمعشده. فراهم شده:
چو پردخته شد زآن دگر ساز کرد
در گنج گردآمده باز کرد.
فردوسی.
رجوع به گرد آمدن شود
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ دَ / دِ)
تغییر. تحول:
بتری گراینده شد گوهرش
که گردندگی دور بود از برش.
نظامی.
درست آن شد که این گردش بکاری است
در این گردندگی هم اختیاری است.
نظامی.
و رجوع به گردیدن و گردنده شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از برآمدگی
تصویر برآمدگی
برجستگی، محدب بودگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردندگی
تصویر گردندگی
گردنده بودن تحرک، تغیر تحول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردیدگی
تصویر گردیدگی
گردیده بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردآمدگان
تصویر گردآمدگان
تجمع کنندگان
فرهنگ واژه فارسی سره
آماس، باد، تورم، نفخ، ورم، برجستگی
متضاد: فرورفتگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد