جدول جو
جدول جو

معنی گردآلودگی - جستجوی لغت در جدول جو

گردآلودگی
گردآلود بودن
تصویری از گردآلودگی
تصویر گردآلودگی
فرهنگ فارسی عمید
گردآلودگی
(گَ دَ / دِ)
اغبرار. خاک آلودگی. غبارآلودگی:
تو گمان کردی که گردآلودگی
در صفا غش کی هلد پالودگی.
مولوی.
و رجوع به گردآلود شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گردآلود
تصویر گردآلود
آلوده به گرد و غبار، غبارآلود
فرهنگ فارسی عمید
(گِ مَ دَ / دِ)
تجمع. عمل گرد آمدن. رجوع به گرد آمدن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
هر چیز غبارآلوده باشد، کنایه از شخصی که اسباب و اموال دنیوی را حامل است. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(گِ سَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، واقع در 14هزارگزی شمال فریمان و 6هزارگزی خاور راه شوسۀ عمومی فریمان به مشهد. هوای آن معتدل و دارای 133 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و بنشن میباشد. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ)
غبارآلوده. (آنندراج). مغبر. اغبر. خاک آلوده. به خاک آلوده. گرد و خاک گرفته:
چون زمین از گلیم گردآلود
سایۀ گل بر آفتاب اندود.
نظامی.
قبا بر قد درویشان چنان زیبا نمی آید
که آن خلقان گردآلود بر بالای درویشان.
سعدی (بدایع).
گرچه گردآلود فقرم شرم باد از همتم
گر به آب چشمۀ خورشید دامن تر کنم.
حافظ.
سیل از ویرانه با رخسار گردآلود رفت
زود میمالد فلک روی ستمگر را به خاک.
صائب.
مشو از گردش مژگان گردآلود او غافل
که تیغ خاکساران سخت لنگردار می افتد.
صائب (از آنندراج).
- امثال:
من از آسیا می آیم تو گردآلودی ؟
لغت نامه دهخدا
گرد آلوده بودن غبار آلودگی: تو گمان کردی که گرد آلودگی در صفاغش کی هلد پالودگی. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
غبارآلود، گردآلوده، گردناک، مغبر
فرهنگ واژه مترادف متضاد