دلاک و سرتراش و حجام. (برهان). حجام. (مهذب الاسماء). گرّا. موی سر تراش. موی پیرا: اگر دو کلۀ پوسیده برکشی ز دو گور سر امیر که داند ز کلۀ گرای. (منسوب به منصور بن نوح سامانی). ، بنده که در مقابل آزاد است. (برهان)
دلاک و سرتراش و حجام. (برهان). حجام. (مهذب الاسماء). گَرّا. موی سر تراش. موی پیرا: اگر دو کلۀ پوسیده برکشی ز دو گور سر امیر که داند ز کلۀ گرای. (منسوب به منصور بن نوح سامانی). ، بنده که در مقابل آزاد است. (برهان)
عنوان خاقان قریم (کریمه) بود و ایشان از خاندان طغا تیموری از اعقاب چنگیزخان هستند. اولین خان این سلسله حاجی گرای (حدود 823- 871 هجری قمری) و آخرین آنان شاهین گرای (1191- 1197هجری قمری) است. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). رجوع به طبقات سلاطین اسلام لین پول ترجمه عباس اقبال صص 207- 212 به نام خاقان قرم و قاموس الاعلام ترکی شود
عنوان خاقان قریم (کریمه) بود و ایشان از خاندان طغا تیموری از اعقاب چنگیزخان هستند. اولین خان این سلسله حاجی گرای (حدود 823- 871 هجری قمری) و آخرین آنان شاهین گرای (1191- 1197هجری قمری) است. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). رجوع به طبقات سلاطین اسلام لین پول ترجمه عباس اقبال صص 207- 212 به نام خاقان قرم و قاموس الاعلام ترکی شود
مرکّب از: گرای + ش، اسم مصدر، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، رجوع به اسم مصدر تألیف همین نگارنده شود. میل وخواهش. (برهان)، میل. رغبت. (از غیاث) : کنون من تو را آزمایش کنم یکی سوی رزمت گرایش کنم. فردوسی. نه گاه بسودن مر آن را نمایش نه گاه گرایش مر آن را گرانی. فرخی. گرایش نکردی به کار دگر گهی پای کندی ز تن گاه سر. نظامی. همان دین دیرینه را نو کنند گرایش سوی دین خسرو کنند. نظامی. به هر جا گرایش کند جان تو بود نور و ظلمت به فرمان تو. نظامی. گهی دل به رفتن گرایش کند گهی خواب را سر ستایش کند. نظامی. ، قصد و آهنگ، پیچش باشدکه از نافرمانی کردن است. (برهان)
مُرَکَّب اَز: گرای + ش، اسم مصدر، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، رجوع به اسم مصدر تألیف همین نگارنده شود. میل وخواهش. (برهان)، میل. رغبت. (از غیاث) : کنون من تو را آزمایش کنم یکی سوی رزمت گرایش کنم. فردوسی. نه گاه بسودن مر آن را نمایش نه گاه گرایش مر آن را گرانی. فرخی. گرایش نکردی به کار دگر گهی پای کندی ز تن گاه سر. نظامی. همان دین دیرینه را نو کنند گرایش سوی دین خسرو کنند. نظامی. به هر جا گرایش کند جان تو بود نور و ظلمت به فرمان تو. نظامی. گهی دل به رفتن گرایش کند گهی خواب را سر ستایش کند. نظامی. ، قصد و آهنگ، پیچش باشدکه از نافرمانی کردن است. (برهان)
عمل گراییدن. این کلمه تنها به کار نمی رود بلکه به صورت ترکیب های ذیل آید: - دست گرایی،: هرکه فضل و قوت خویش بر ضعیفان بپسندد و بدان مغرور گردد و خواهد که دیگران را اگرچه از وی قوی تر باشند دست گرایی کند، هرآینه قوت او برفضیحت و هلاک او دلیل کند. (کلیله و دمنه). - سرگرایی،: عاقبت عشق سرگرائی کرد خاک در چشم کدخدائی کرد. نظامی. رجوع به دست گرای، سرگرای و نظایر آنها شود
عمل گراییدن. این کلمه تنها به کار نمی رود بلکه به صورت ترکیب های ذیل آید: - دست گرایی،: هرکه فضل و قوت خویش بر ضعیفان بپسندد و بدان مغرور گردد و خواهد که دیگران را اگرچه از وی قوی تر باشند دست گرایی کند، هرآینه قوت او برفضیحت و هلاک او دلیل کند. (کلیله و دمنه). - سرگرایی،: عاقبت عشق سرگرائی کرد خاک در چشم کدخدائی کرد. نظامی. رجوع به دست گرای، سرگرای و نظایر آنها شود