جدول جو
جدول جو

معنی گرانی - جستجوی لغت در جدول جو

گرانی
مقابل ارزانی، گران بودن، برای مثال ابر آبستن درّی ست گران / وز گرانیش گهر ارزان است (انوری - ۸۰) مقابل سبکی، سنگینی، برای مثال یار لاغر نه سبک باشد و فربه نه گران / سبکی به ز گرانی به همه روی و شمار (فرخی - ۹۸)
در علم فیزیک کنایه از ثقل، نیروی جاذبه، (حاصل مصدر، اسم) کنایه از دردسر، مزاحمت،
کنایه از تکبر، خودخواهی، کنایه از فراوانی، کنایه از دیرهضمی، کنایه از حاملگی، آبستنی، برای مثال گران بود و اندر شکم بچه داشت / همی از گرانی به سختی گذاشت (فردوسی - ۱/۲۲۸)
کنایه از سستی، رخوت، کنایه از آهستگی، کنایه از سرسنگینی، کنایه از خشونت، برای مثال تو نازک طبعی و طاقت نیاری / گرانی های مشتی دلق پوشان (حافظ - ۷۷۴)
تصویری از گرانی
تصویر گرانی
فرهنگ فارسی عمید
گرانی
(گِ وِ لُ)
از بلوکات گروس، حد شمالی گرانی، شرقی پیرتاج، جنوبی سیلتان و غربی سیاه منصور، مرکز حسن آباد، عده قری 54، مساحت 8/8 فرسخ و جمعیت آن 11123 تن است. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 450)
لغت نامه دهخدا
گرانی
(گِ)
مقابل ارزانی در نرخ. گرانی بها: این روزها گرانی بیداد می کند، سختی. دشواری:
چون چنین است مرا بی تو بقایی نبود
به بود گر بروم زود و گرانی ببرم.
سیفی نیشابوری.
رجوع به گران شود،
{{حاصل مصدر}} مقابل سبکی در وزن. (آنندراج). سنگینی. وزین. وزن دار: برخفج، گرانی بود که در خواب بر مردم افتد. (فرهنگ اسدی نخجوانی) :
بامها را فرسب خرد کنی
از گرانیت گر شوی بر بام.
رودکی.
گران بود اندر شکم بچه داشت
همی از گرانی بسختی گذاشت.
فردوسی.
تو گفتی که گردون ببرد همی
زمین از گرانی بدرّد همی.
فردوسی.
یار لاغر نه سبک باشد و فربه نه گران
سبکی به ز گرانی ز همه روی شمار.
فرخی.
مجردیم و بی بنه و بکتغدی و سباش را آنچه افتاد از گرانی بنه افتاد. (تاریخ بیهقی). زبر آن گرمی و گرانی شکم مادر و زیر او انواع تاریکی و تنگی. (کلیله و دمنه).
هست در میزان حکمت بی گرانی بوقبیس
هست با میزان خشم تو جهنم بی قبس.
سوزنی.
یک جفا از خویش و از یار تبار
از گرانی هست چون سیصدهزار.
مولوی.
، مزاحمت. زحمت.
- گرانی بردن، رفعمزاحمت کردن:
چون چنین است مرا بی تو بقایی نبود
به بود گر بروم زود و گرانی ببرم.
سیفی نیشابوری.
، فراوانی و استواری:
مر سفیهان را رباید هر هوی
زآنکه نبودشان گرانی قوی.
مولوی.
، مجازاً حاملگی. آبستنی:
گران بود اندر شکم بچه داشت
همی از گرانی بسختی گذاشت.
فردوسی.
، گرانی در طعام. ناگواردی. دیرهضمی، مجازاً چیز ناگوار و مکروه. (از آنندراج)، اذیت. آزار. سرسنگینی. تکلف. مشقت: دل هارون بر برامکه بگشت و جعفر و یحیی را گران گرفت و یحیی هر روز از هارون گرانی میدیدی. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی).
جوانی گسست و چیره زبانی
طبعم گرفت نیز گرانی.
رودکی (از معیار الاشعار خواجه نصیرالدین طوسی).
کز این پس مرا زندگانی بود
بزنهار رفتن گرانی بود.
فردوسی.
اگرچه رهی را تو کمتر نوازی
بپرهیزی از دردسر وز گرانی.
منوچهری.
بردل تو ضجرت و گرانی رسیده باشد. (منتخب قابوسنامه ص 31).
چون پند نپذرفت زخود دور کنش زود
تا جان عزیزت برهانی ز گرانیش.
ناصرخسرو.
و این (یعنی موشح) بیشتر به قصیده ها اندر آید و بدین جایگاه قصیده آوردن گرانی بود ولکن بیتی چند چاره نباشد. (رادویانی). و این قصیده دراز است و لیکن از درازی و گرانی صیانت کردم. (موقری، از رادویانی). و آنچه از گشاده شدن ریش سینه افتد نخست اندر سینه گرانی و تمددی پدید آید وپس از دو روز دردها تولد کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) .اکنون مشتی خاک بر سرمن انداز تا گرانی ببرم. (کلیله و دمنه). بمهمانیت آوردم گرانی
مبادت دردسر زین میهمانی.
نظامی.
تا ز بسیاری آن زر نشکهند
بی گرانی پیش آن مهمان نهند.
مولوی (مثنوی چ نیکلسون دفتر 6 ص 475).
تو نازک طبعی و طاقت نیاری
گرانیهای مشتی دلق پوشان.
حافظ.
، تکبر. خودخواهی:
حیف بردن ز کاردانی نیست
با گرانان به از گرانی نیست.
سعدی (هزلیات).
، کندی. بطوء: و گرانی ایشان اندر رجوع همی افزاید بحد ایستادن برجای رسد. (التفهیم ابوریحان)
لغت نامه دهخدا
گرانی
گرانی بها، مقابل ارزانی در نرخ
تصویری از گرانی
تصویر گرانی
فرهنگ لغت هوشیار
گرانی
((گِ))
بالا بودن نرخ و بها، دیدار شخصی که ناگوار و ناپسند باشد
تصویری از گرانی
تصویر گرانی
فرهنگ فارسی معین
گرانی
ثقل
تصویری از گرانی
تصویر گرانی
فرهنگ واژه فارسی سره
گرانی
ثقل، سنگینی، وزین، غلا، دشواری، سختی صعوبت، گرانبهایی
متضاد: ارزانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرانیت
تصویر گرانیت
سنگ خارا، خارا، نوعی سنگ سخت، گرانیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
ترس و اندیشه، دلواپسی، چشمداشت، انتظار
فرهنگ فارسی عمید
(گِ)
رودی است که آب آن نزدیک سیزیکوس... به دریای مرمره میریزد. (تاریخ ایران تألیف سایکس ترجمه فخر داعی ص 328). رجوع به ایران باستان ص 1250 شود
لغت نامه دهخدا
(گِ)
جنگ گرانیک، جنگی که اسکندر مقدونی در 334 قبل از میلاد با ایرانیان در کنار رود گرانیک کرده. در روایت دیودور چنین است که سپاه سواره نظام ایران شکست خوردند و پیاده نظام هم پای نیفشردند. روایت آریان هم مانند دیودور است، فقط راجع به بعض جدال اختلافی دیده میشود. جهات شکست قشون ایران در این جنگ این بود:
1- سرداران ایران در ابتدا سواره نظام را برای موفقیت کافی دیدند، ولی کافی نبود. چون سواره نظام شکست خورد پیاده نظام هم مرعوب شدند. 2- قشون اجیریونانی در ابتدا به کار نیفتاد، ایرانیها هم چون اعتماد به سپاه یونانیها نداشتند مسئولیت را بتنهایی بعهده گرفتند. 3- ایرانیها در جهتی از رود گرانیک قرار گرفته بودند که برای دفاع مناسب بود نه حمله، از طرفی سپاه اسکندر در جهتی از رود قرار گرفته بودند که اگر فرار می کردند دیگر جان بدرنمی بردند. اسکندر هم این نکته را به سپاه خود گوشزد کرد. به این ترتیب قوت قلب حمله کننده بیش از مدافع بود. رجوع به ایران باستان صص 1249-1267 و فهرست آن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
بینندگی، اضطراب، دلواپسی، تامل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرانیت
تصویر گرانیت
فرانسوی خارا خارا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرانیت
تصویر گرانیت
((گِ))
سنگ خارا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
چشم داشت، انتظار، تشویش، دلواپسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
تشویش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
Apprehensiveness, Consternation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
appréhension, consternation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
উদ্বেগ , উৎকণ্ঠা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
不安 , 驚愕
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
忧虑 , 惊恐
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
wasiwasi, hofu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
걱정 , 경악
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
endişe, dehşet
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
kecemasan, ketakutan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
apreensão, consternação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
चिंता , घबराहट
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
apprensione, costernazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
Besorgnis, Bestürzung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
bezorgdheid, consternatie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
тривожність , занепокоєння
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
тревога , ужас
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
obawa, konsternacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
aprensión, consternación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نگرانی
تصویر نگرانی
חשש , תַּעֲרוּרַה
دیکشنری فارسی به عبری