مقابل ارزانی، گران بودن، برای مثال ابر آبستن درّی ست گران / وز گرانیش گهر ارزان است (انوری - ۸۰) مقابل سبکی، سنگینی، برای مثال یار لاغر نه سبک باشد و فربه نه گران / سبکی به ز گرانی به همه روی و شمار (فرخی - ۹۸) در علم فیزیک کنایه از ثقل، نیروی جاذبه، (حاصل مصدر، اسم) کنایه از دردسر، مزاحمت، کنایه از تکبر، خودخواهی، کنایه از فراوانی، کنایه از دیرهضمی، کنایه از حاملگی، آبستنی، برای مثال گران بود و اندر شکم بچه داشت / همی از گرانی به سختی گذاشت (فردوسی - ۱/۲۲۸) کنایه از سستی، رخوت، کنایه از آهستگی، کنایه از سرسنگینی، کنایه از خشونت، برای مثال تو نازک طبعی و طاقت نیاری / گرانی های مشتی دلق پوشان (حافظ - ۷۷۴)
مقابلِ ارزانی، گران بودن، برای مِثال ابر آبستن دُرّی ست گران / وز گرانیش گهر ارزان است (انوری - ۸۰) مقابلِ سبکی، سنگینی، برای مِثال یار لاغر نه سبک باشد و فربه نه گران / سبکی به ز گرانی به همه روی و شمار (فرخی - ۹۸) در علم فیزیک کنایه از ثقل، نیروی جاذبه، (حاصل مصدر، اسم) کنایه از دردسر، مزاحمت، کنایه از تکبر، خودخواهی، کنایه از فراوانی، کنایه از دیرهضمی، کنایه از حاملگی، آبستنی، برای مِثال گران بود و اندر شکم بچه داشت / همی از گرانی به سختی گذاشت (فردوسی - ۱/۲۲۸) کنایه از سستی، رخوت، کنایه از آهستگی، کنایه از سرسنگینی، کنایه از خشونت، برای مِثال تو نازک طبعی و طاقت نیاری / گرانی های مشتی دلق پوشان (حافظ - ۷۷۴)
مقابل ارزانی در نرخ. گرانی بها: این روزها گرانی بیداد می کند، سختی. دشواری: چون چنین است مرا بی تو بقایی نبود به بود گر بروم زود و گرانی ببرم. سیفی نیشابوری. رجوع به گران شود، {{حاصل مصدر}} مقابل سبکی در وزن. (آنندراج). سنگینی. وزین. وزن دار: برخفج، گرانی بود که در خواب بر مردم افتد. (فرهنگ اسدی نخجوانی) : بامها را فرسب خرد کنی از گرانیت گر شوی بر بام. رودکی. گران بود اندر شکم بچه داشت همی از گرانی بسختی گذاشت. فردوسی. تو گفتی که گردون ببرد همی زمین از گرانی بدرّد همی. فردوسی. یار لاغر نه سبک باشد و فربه نه گران سبکی به ز گرانی ز همه روی شمار. فرخی. مجردیم و بی بنه و بکتغدی و سباش را آنچه افتاد از گرانی بنه افتاد. (تاریخ بیهقی). زبر آن گرمی و گرانی شکم مادر و زیر او انواع تاریکی و تنگی. (کلیله و دمنه). هست در میزان حکمت بی گرانی بوقبیس هست با میزان خشم تو جهنم بی قبس. سوزنی. یک جفا از خویش و از یار تبار از گرانی هست چون سیصدهزار. مولوی. ، مزاحمت. زحمت. - گرانی بردن، رفعمزاحمت کردن: چون چنین است مرا بی تو بقایی نبود به بود گر بروم زود و گرانی ببرم. سیفی نیشابوری. ، فراوانی و استواری: مر سفیهان را رباید هر هوی زآنکه نبودشان گرانی قوی. مولوی. ، مجازاً حاملگی. آبستنی: گران بود اندر شکم بچه داشت همی از گرانی بسختی گذاشت. فردوسی. ، گرانی در طعام. ناگواردی. دیرهضمی، مجازاً چیز ناگوار و مکروه. (از آنندراج)، اذیت. آزار. سرسنگینی. تکلف. مشقت: دل هارون بر برامکه بگشت و جعفر و یحیی را گران گرفت و یحیی هر روز از هارون گرانی میدیدی. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). جوانی گسست و چیره زبانی طبعم گرفت نیز گرانی. رودکی (از معیار الاشعار خواجه نصیرالدین طوسی). کز این پس مرا زندگانی بود بزنهار رفتن گرانی بود. فردوسی. اگرچه رهی را تو کمتر نوازی بپرهیزی از دردسر وز گرانی. منوچهری. بردل تو ضجرت و گرانی رسیده باشد. (منتخب قابوسنامه ص 31). چون پند نپذرفت زخود دور کنش زود تا جان عزیزت برهانی ز گرانیش. ناصرخسرو. و این (یعنی موشح) بیشتر به قصیده ها اندر آید و بدین جایگاه قصیده آوردن گرانی بود ولکن بیتی چند چاره نباشد. (رادویانی). و این قصیده دراز است و لیکن از درازی و گرانی صیانت کردم. (موقری، از رادویانی). و آنچه از گشاده شدن ریش سینه افتد نخست اندر سینه گرانی و تمددی پدید آید وپس از دو روز دردها تولد کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) .اکنون مشتی خاک بر سرمن انداز تا گرانی ببرم. (کلیله و دمنه). بمهمانیت آوردم گرانی مبادت دردسر زین میهمانی. نظامی. تا ز بسیاری آن زر نشکهند بی گرانی پیش آن مهمان نهند. مولوی (مثنوی چ نیکلسون دفتر 6 ص 475). تو نازک طبعی و طاقت نیاری گرانیهای مشتی دلق پوشان. حافظ. ، تکبر. خودخواهی: حیف بردن ز کاردانی نیست با گرانان به از گرانی نیست. سعدی (هزلیات). ، کندی. بطوء: و گرانی ایشان اندر رجوع همی افزاید بحد ایستادن برجای رسد. (التفهیم ابوریحان)
مقابل ارزانی در نرخ. گرانی بها: این روزها گرانی بیداد می کند، سختی. دشواری: چون چنین است مرا بی تو بقایی نبود به بود گر بروم زود و گرانی ببرم. سیفی نیشابوری. رجوع به گران شود، {{حاصِل مَصدَر}} مقابل سبکی در وزن. (آنندراج). سنگینی. وزین. وزن دار: برخفج، گرانی بود که در خواب بر مردم افتد. (فرهنگ اسدی نخجوانی) : بامها را فرسب خرد کنی از گرانیت گر شوی بر بام. رودکی. گران بود اندر شکم بچه داشت همی از گرانی بسختی گذاشت. فردوسی. تو گفتی که گردون ببرد همی زمین از گرانی بدرّد همی. فردوسی. یار لاغر نه سبک باشد و فربه نه گران سبکی به ز گرانی ز همه روی شمار. فرخی. مجردیم و بی بنه و بکتغدی و سباش را آنچه افتاد از گرانی بنه افتاد. (تاریخ بیهقی). زبر آن گرمی و گرانی شکم مادر و زیر او انواع تاریکی و تنگی. (کلیله و دمنه). هست در میزان حکمت بی گرانی بوقبیس هست با میزان خشم تو جهنم بی قبس. سوزنی. یک جفا از خویش و از یار تبار از گرانی هست چون سیصدهزار. مولوی. ، مزاحمت. زحمت. - گرانی بردن، رفعمزاحمت کردن: چون چنین است مرا بی تو بقایی نبود به بود گر بروم زود و گرانی ببرم. سیفی نیشابوری. ، فراوانی و استواری: مر سفیهان را رباید هر هوی زآنکه نبودشان گرانی قوی. مولوی. ، مجازاً حاملگی. آبستنی: گران بود اندر شکم بچه داشت همی از گرانی بسختی گذاشت. فردوسی. ، گرانی در طعام. ناگواردی. دیرهضمی، مجازاً چیز ناگوار و مکروه. (از آنندراج)، اذیت. آزار. سرسنگینی. تکلف. مشقت: دل هارون بر برامکه بگشت و جعفر و یحیی را گران گرفت و یحیی هر روز از هارون گرانی میدیدی. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). جوانی گسست و چیره زبانی طبعم گرفت نیز گرانی. رودکی (از معیار الاشعار خواجه نصیرالدین طوسی). کز این پس مرا زندگانی بود بزنهار رفتن گرانی بود. فردوسی. اگرچه رهی را تو کمتر نوازی بپرهیزی از دردسر وز گرانی. منوچهری. بردل تو ضجرت و گرانی رسیده باشد. (منتخب قابوسنامه ص 31). چون پند نپذرفت زخود دور کنش زود تا جان عزیزت برهانی ز گرانیش. ناصرخسرو. و این (یعنی موشح) بیشتر به قصیده ها اندر آید و بدین جایگاه قصیده آوردن گرانی بود ولکن بیتی چند چاره نباشد. (رادویانی). و این قصیده دراز است و لیکن از درازی و گرانی صیانت کردم. (موقری، از رادویانی). و آنچه از گشاده شدن ریش سینه افتد نخست اندر سینه گرانی و تمددی پدید آید وپس از دو روز دردها تولد کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) .اکنون مشتی خاک بر سرمن انداز تا گرانی ببرم. (کلیله و دمنه). بمهمانیت آوردم گرانی مبادت دردسر زین میهمانی. نظامی. تا ز بسیاری آن زر نشکهند بی گرانی پیش آن مهمان نهند. مولوی (مثنوی چ نیکلسون دفتر 6 ص 475). تو نازک طبعی و طاقت نیاری گرانیهای مشتی دلق پوشان. حافظ. ، تکبر. خودخواهی: حیف بردن ز کاردانی نیست با گرانان به از گرانی نیست. سعدی (هزلیات). ، کندی. بطوء: و گرانی ایشان اندر رجوع همی افزاید بحد ایستادن برجای رسد. (التفهیم ابوریحان)
از بلوکات گروس، حد شمالی گرانی، شرقی پیرتاج، جنوبی سیلتان و غربی سیاه منصور، مرکز حسن آباد، عده قری 54، مساحت 8/8 فرسخ و جمعیت آن 11123 تن است. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 450)
از بلوکات گروس، حد شمالی گرانی، شرقی پیرتاج، جنوبی سیلتان و غربی سیاه منصور، مرکز حسن آباد، عده قری 54، مساحت 8/8 فرسخ و جمعیت آن 11123 تن است. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 450)
جنگ گرانیک، جنگی که اسکندر مقدونی در 334 قبل از میلاد با ایرانیان در کنار رود گرانیک کرده. در روایت دیودور چنین است که سپاه سواره نظام ایران شکست خوردند و پیاده نظام هم پای نیفشردند. روایت آریان هم مانند دیودور است، فقط راجع به بعض جدال اختلافی دیده میشود. جهات شکست قشون ایران در این جنگ این بود: 1- سرداران ایران در ابتدا سواره نظام را برای موفقیت کافی دیدند، ولی کافی نبود. چون سواره نظام شکست خورد پیاده نظام هم مرعوب شدند. 2- قشون اجیریونانی در ابتدا به کار نیفتاد، ایرانیها هم چون اعتماد به سپاه یونانیها نداشتند مسئولیت را بتنهایی بعهده گرفتند. 3- ایرانیها در جهتی از رود گرانیک قرار گرفته بودند که برای دفاع مناسب بود نه حمله، از طرفی سپاه اسکندر در جهتی از رود قرار گرفته بودند که اگر فرار می کردند دیگر جان بدرنمی بردند. اسکندر هم این نکته را به سپاه خود گوشزد کرد. به این ترتیب قوت قلب حمله کننده بیش از مدافع بود. رجوع به ایران باستان صص 1249-1267 و فهرست آن شود
جنگ گرانیک، جنگی که اسکندر مقدونی در 334 قبل از میلاد با ایرانیان در کنار رود گرانیک کرده. در روایت دیودور چنین است که سپاه سواره نظام ایران شکست خوردند و پیاده نظام هم پای نیفشردند. روایت آریان هم مانند دیودور است، فقط راجع به بعض جدال اختلافی دیده میشود. جهات شکست قشون ایران در این جنگ این بود: 1- سرداران ایران در ابتدا سواره نظام را برای موفقیت کافی دیدند، ولی کافی نبود. چون سواره نظام شکست خورد پیاده نظام هم مرعوب شدند. 2- قشون اجیریونانی در ابتدا به کار نیفتاد، ایرانیها هم چون اعتماد به سپاه یونانیها نداشتند مسئولیت را بتنهایی بعهده گرفتند. 3- ایرانیها در جهتی از رود گرانیک قرار گرفته بودند که برای دفاع مناسب بود نه حمله، از طرفی سپاه اسکندر در جهتی از رود قرار گرفته بودند که اگر فرار می کردند دیگر جان بدرنمی بردند. اسکندر هم این نکته را به سپاه خود گوشزد کرد. به این ترتیب قوت قلب حمله کننده بیش از مدافع بود. رجوع به ایران باستان صص 1249-1267 و فهرست آن شود
مؤلف غیاث اللغات آرد: شلوار و پاجامه. در این لفظ اختلاف است. نزد بعضی عربی است و پیش جمعی عجمی و گروهی واحد گویند و طایفه ای جمع دانند. فقیرمؤلف گوید که سراویل جمع و معرب است که بمعنی واحدمستعمل گردیده، ظاهراً در اصل شلوار بوده که مرکب است از شل بمعنی ران و وار که کلمه بمعنی لایق باشد، پس لام را به رای مهمله و رای مهمله را به لام بدل کردند شروال حاصل شد، بعد معرب کردند بقاعده تعریب به سین مهمله بدل نمودند و اول را کسره دادند چرا که وزن فعلال بفتح در کلام عرب نیامده، سروال شد، چون جمع کلمه خماسی که رابع آن مد باشد بر وزن فعالیل می آیداز اینجهت جمع سروال را سراویل آورند، مگر این لفظ جمع در محاورات بمعنی واحد مستعمل شده است، چنانکه لفظ حور که جمع حوراء است و بمعنی واحد مستعمل شده ازاینجهت فارسیان به الف و نون جمع کرده حوران گویند. (غیاث) (آنندراج). ازار، فارسی است معرب شده. (منتهی الارب). و در لسان العرب از لیث آرد که سراویل کلمه عجمی است که معرب و مؤنث شده و جمع آن سراویلات است... (از حاشیۀ المعرب جوالیقی ص 196) : چادر به سر آورد و فروبست سراویل بیرون شد و این قصه بنظم سمر آمد. سوزنی. اگر زن ندارد سوی مرد گوش سراویل کحلیش در مرد پوش. سعدی. چشمم آن دم که سراویل به پایم نبود به ره پاچۀ تنبان نگران خواهد بود. نظام قاری
مؤلف غیاث اللغات آرد: شلوار و پاجامه. در این لفظ اختلاف است. نزد بعضی عربی است و پیش جمعی عجمی و گروهی واحد گویند و طایفه ای جمع دانند. فقیرمؤلف گوید که سراویل جمع و معرب است که بمعنی واحدمستعمل گردیده، ظاهراً در اصل شلوار بوده که مرکب است از شَل بمعنی ران و وار که کلمه بمعنی لایق باشد، پس لام را به رای مهمله و رای مهمله را به لام بدل کردند شروال حاصل شد، بعد معرب کردند بقاعده تعریب به سین مهمله بدل نمودند و اول را کسره دادند چرا که وزن فعلال بفتح در کلام عرب نیامده، سروال شد، چون جمع کلمه خماسی که رابع آن مد باشد بر وزن فعالیل می آیداز اینجهت جمع سروال را سراویل آورند، مگر این لفظ جمع در محاورات بمعنی واحد مستعمل شده است، چنانکه لفظ حور که جمع حوراء است و بمعنی واحد مستعمل شده ازاینجهت فارسیان به الف و نون جمع کرده حوران گویند. (غیاث) (آنندراج). ازار، فارسی است معرب شده. (منتهی الارب). و در لسان العرب از لیث آرد که سراویل کلمه عجمی است که معرب و مؤنث شده و جمع آن سراویلات است... (از حاشیۀ المعرب جوالیقی ص 196) : چادر به سر آورد و فروبست سراویل بیرون شد و این قصه بنظم سمر آمد. سوزنی. اگر زن ندارد سوی مرد گوش سراویل کحلیش در مرد پوش. سعدی. چشمم آن دم که سراویل به پایم نبود به ره پاچۀ تنبان نگران خواهد بود. نظام قاری
نام چهار شهرک است در ممالک متحدۀ آمریکای شمالی: یکی در دویست هزارگزی شیکاگو، در جمهوری ایلینویس، دوم در 65گزی فرانکفورت درجمهوری کنتوکی، سوم در هشتادهزارگزی هاریسبورگ در جمهوری پنسیلوانیا، چهارم در 220هزارگزی ریچموند در جمهوری ویرجینیا، (از قاموس الاعلام ترکی) (از لاروس)
نام چهار شهرک است در ممالک متحدۀ آمریکای شمالی: یکی در دویست هزارگزی شیکاگو، در جمهوری ایلینویس، دوم در 65گزی فرانکفورت درجمهوری کنتوکی، سوم در هشتادهزارگزی هاریسبورگ در جمهوری پنسیلوانیا، چهارم در 220هزارگزی ریچموند در جمهوری ویرجینیا، (از قاموس الاعلام ترکی) (از لاروس)
شهری است در انگلستان از محال لندن و دارای 100000 تن سکنه است. در کنار تیمز قرار گرفته. دارای مریضخانه ای برای دریانوردان و رصدگاه فلکی مشهوری است که اکثر نقاط دنیا وقت ساعات را با آنجا تطبیق میکنند
شهری است در انگلستان از محال لندن و دارای 100000 تن سکنه است. در کنار تیمز قرار گرفته. دارای مریضخانه ای برای دریانوردان و رصدگاه فلکی مشهوری است که اکثر نقاط دنیا وقت ساعات را با آنجا تطبیق میکنند
دهی است از دهستان قطور بخش حومه شهرستان خوی، واقع در 54 هزارگزی جنوب باختری خوی و 4هزارگزی خاور راه ارابه رو ترس آباد بقطور هوای آن سرد و دارای 327 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه و دره گفل تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایعدستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است (ساکنین ازایل شکاک میباشند). (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان قطور بخش حومه شهرستان خوی، واقع در 54 هزارگزی جنوب باختری خوی و 4هزارگزی خاور راه ارابه رو ترس آباد بقطور هوای آن سرد و دارای 327 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه و دره گفل تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایعدستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است (ساکنین ازایل شکاک میباشند). (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
حب های ریزی هستند به وزن 2 تا 5 سانتیگرم که محتوی آلکابوئیدها یا داروهائی است که مقدار استعمالشان خیلی کم و دقیق است. (بین یک دهم میلی گرم تا یک میلی گرم). گرانولهای اسید ارسینو و سولفات دو استریکنین هر یک محتوی یک میلی گرم و گرانول سولفات داسرویین محتوی یک چهارم میلی گرم تا یک میلی گرم و گرانولهای اکونیتین و دیژیتالین و استروفانتین هر یک محتوی یک میلی گرم است. (کتاب درمانشناسی ج 1). گرانولها را با گرد صمغ عربی و گرد لاکتوز و شربت ساده تهیه میکنند و دو نوع میباشند: 1- گرانولهائی که یک میلیگرم مادۀ دارویی در بردارند و شامل: گرانولهای اسید آرسینو، سولفات آتروبین و سولفات استرکنین میباشند. 2- گرانولهایی که هر کدام یک دهم میلی گرم مادۀ دارویی در خود دارد و آنها را با گردهای یک صدم تهیه میکنند و صورتی رنگ میباشند، مانند: گرانولهای ازتات اکونی تین، آکونی تین و دیژیتالین. برای تهیۀ گرانولها، مادۀ فعال دارویی را با کمی لاکتوز با دقت مخلوط میکنند و سپس بقیۀ لاکتوز را می افزایند و خوب مخلوط مینمایند تا متحدالشکل شود، بعد گرد صمغ را اضافه میکنند و مقدار کافی شربت می افزایند تا تودۀ خمیری شکلی حاصل شود، سپس آن را به صورت گرانول درمی آورند. (از کتاب کارآموزی داروسازی تألیف جواد جنیدی ص 105)
حب های ریزی هستند به وزن 2 تا 5 سانتیگرم که محتوی آلکابوئیدها یا داروهائی است که مقدار استعمالشان خیلی کم و دقیق است. (بین یک دهم میلی گرم تا یک میلی گرم). گرانولهای اسید ارسینو و سولفات دو استریکنین هر یک محتوی یک میلی گرم و گرانول سولفات داسرویین محتوی یک چهارم میلی گرم تا یک میلی گرم و گرانولهای اکونیتین و دیژیتالین و استروفانتین هر یک محتوی یک میلی گرم است. (کتاب درمانشناسی ج 1). گرانولها را با گرد صمغ عربی و گرد لاکتوز و شربت ساده تهیه میکنند و دو نوع میباشند: 1- گرانولهائی که یک میلیگرم مادۀ دارویی در بردارند و شامل: گرانولهای اسید آرسینو، سولفات آتروبین و سولفات استرکنین میباشند. 2- گرانولهایی که هر کدام یک دهم میلی گرم مادۀ دارویی در خود دارد و آنها را با گردهای یک صدم تهیه میکنند و صورتی رنگ میباشند، مانند: گرانولهای ازتات اکونی تین، آکونی تین و دیژیتالین. برای تهیۀ گرانولها، مادۀ فعال دارویی را با کمی لاکتوز با دقت مخلوط میکنند و سپس بقیۀ لاکتوز را می افزایند و خوب مخلوط مینمایند تا متحدالشکل شود، بعد گرد صمغ را اضافه میکنند و مقدار کافی شربت می افزایند تا تودۀ خمیری شکلی حاصل شود، سپس آن را به صورت گرانول درمی آورند. (از کتاب کارآموزی داروسازی تألیف جواد جنیدی ص 105)
فرانسوی ماشک حبهای بسیار کوچک کم و بیش بحجم یک ماش که معمولا محتوی مواد موثر قوی هستند (مانند گرانولهای استریکینین که ماده موثر آن سولفات دو استیکینین است) وزن گرانولها از حبها کمتر و در حدود 5 تا 6 گرم است. مواد بی اثری که برای تهیه گرانولها بکار میروند عبارتند از: گردلاکتوز و صمغ عربی و شربت ساده
فرانسوی ماشک حبهای بسیار کوچک کم و بیش بحجم یک ماش که معمولا محتوی مواد موثر قوی هستند (مانند گرانولهای استریکینین که ماده موثر آن سولفات دو استیکینین است) وزن گرانولها از حبها کمتر و در حدود 5 تا 6 گرم است. مواد بی اثری که برای تهیه گرانولها بکار میروند عبارتند از: گردلاکتوز و صمغ عربی و شربت ساده