- گدایی
- عمل گدا شغل گدا دریوزه کدیه: طمع از خلق گدایی باشد گر همه حاتم طایی باشد، (جامی) یا به گدایی افتادن، گدا شدن تهیدست گردیدن: بعد از یکی دو سال پولها خرج شد و بگدایی افتادند
معنی گدایی - جستجوی لغت در جدول جو
- گدایی ((گَ یا گِ))
- عمل خواستن پول و کمک مالی از دیگران برای گذران زندگی، کار گدا
- گدایی
- کار و پیشۀ گدا،
برای مثال طمع از خلق گدایی باشد/ گر همه حاتم طایی باشد (جامی۴ - ۶۶۵)
- گدایی
- Beggarly
- گدایی
- mendigo
- گدایی
- bettelnd
- گدایی
- żebraczy
- گدایی
- жалкий
- گدایی
- жебрацький
- گدایی
- mendigo
- گدایی
- mendiant
- گدایی
- mendicante
- گدایی
- bedelaar
- گدایی
- भिखारी जैसा
- گدایی
- seperti pengemis
- گدایی
- מקבץ נדבות
- گدایی
- 乞食のような
- گدایی
- dilenci gibi
- گدایی
- kama ombaomba
- گدایی
- คล้ายขอทาน
- گدایی
- ভিখারি মতো
- گدایی
- بھیک مانگنے والا
- گدایی
- فقيرٌ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کسی که ناز بسیار کند کسی که بیشترکراهت و خشم به تصنع آرد
متارکه، طلاق، هجران، انفصال
تنهائی، بعد، هجر، فراق
قطع رابطۀ زناشویی، طلاق، دوری، فراق، تفکیک مثلاً جدایی دین از سیاست
کسی که خود را سربهای دیگری کند فدوی قربانی، عاشق، داوطلب، دزد غارتگر
در ترکیبات آید و صفت را حاصل مصدر سازد بمعنی گراییدن: دست گرایی سرگرایی لشکر گرایی
گله رمه، شتر یا اسبی که برای مدتی در مرتع رها شده باشد، یا گلایی صحرایی. آنکه راه و رسم زندگی را نداند بی تربیت. یا گلایی صحرایی بار آمدن، (بزرگ شدن) بدون تربیت و تعلیم مربی و معلم بزرگ شدن
شهادت گواه بودن: عمری است پادشا ها، کز می تهی است جامم اینک ز بنده دعوی و ز محتسب گواهی. (حافظ)
بدبویی عفونت