جدول جو
جدول جو

معنی گدایی - جستجوی لغت در جدول جو

گدایی
عمل گدا شغل گدا دریوزه کدیه: طمع از خلق گدایی باشد گر همه حاتم طایی باشد، (جامی) یا به گدایی افتادن، گدا شدن تهیدست گردیدن: بعد از یکی دو سال پولها خرج شد و بگدایی افتادند
فرهنگ لغت هوشیار
گدایی
((گَ یا گِ))
عمل خواستن پول و کمک مالی از دیگران برای گذران زندگی، کار گدا
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
فرهنگ فارسی معین
گدایی
کار و پیشۀ گدا، برای مثال طمع از خلق گدایی باشد/ گر همه حاتم طایی باشد (جامی۴ - ۶۶۵)
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
فرهنگ فارسی عمید
گدایی
Beggarly
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
گدایی
mendigo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
گدایی
bettelnd
دیکشنری فارسی به آلمانی
گدایی
żebraczy
دیکشنری فارسی به لهستانی
گدایی
жалкий
دیکشنری فارسی به روسی
گدایی
жебрацький
دیکشنری فارسی به اوکراینی
گدایی
mendigo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
گدایی
mendiant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
گدایی
mendicante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
گدایی
bedelaar
دیکشنری فارسی به هلندی
گدایی
भिखारी जैसा
دیکشنری فارسی به هندی
گدایی
seperti pengemis
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
گدایی
거지처럼
دیکشنری فارسی به کره ای
گدایی
מקבץ נדבות
دیکشنری فارسی به عبری
گدایی
乞丐般的
دیکشنری فارسی به چینی
گدایی
乞食のような
دیکشنری فارسی به ژاپنی
گدایی
dilenci gibi
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
گدایی
kama ombaomba
دیکشنری فارسی به سواحیلی
گدایی
คล้ายขอทาน
دیکشنری فارسی به تایلندی
گدایی
ভিখারি মতো
دیکشنری فارسی به بنگالی
گدایی
بھیک مانگنے والا
دیکشنری فارسی به اردو
گدایی
فقيرٌ
دیکشنری فارسی به عربی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ادایی
تصویر ادایی
کسی که ناز بسیار کند کسی که بیشترکراهت و خشم به تصنع آرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدایی
تصویر جدایی
متارکه، طلاق، هجران، انفصال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خدایی
تصویر خدایی
الهی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جدایی
تصویر جدایی
تنهائی، بعد، هجر، فراق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدایی
تصویر جدایی
قطع رابطۀ زناشویی، طلاق، دوری، فراق، تفکیک مثلاً جدایی دین از سیاست
فرهنگ فارسی عمید
کسی که خود را سربهای دیگری کند فدوی قربانی، عاشق، داوطلب، دزد غارتگر
فرهنگ لغت هوشیار
در ترکیبات آید و صفت را حاصل مصدر سازد بمعنی گراییدن: دست گرایی سرگرایی لشکر گرایی
فرهنگ لغت هوشیار
گله رمه، شتر یا اسبی که برای مدتی در مرتع رها شده باشد، یا گلایی صحرایی. آنکه راه و رسم زندگی را نداند بی تربیت. یا گلایی صحرایی بار آمدن، (بزرگ شدن) بدون تربیت و تعلیم مربی و معلم بزرگ شدن
فرهنگ لغت هوشیار
شهادت گواه بودن: عمری است پادشا ها، کز می تهی است جامم اینک ز بنده دعوی و ز محتسب گواهی. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گندایی
تصویر گندایی
بدبویی عفونت
فرهنگ لغت هوشیار