جدول جو
جدول جو

معنی گدای - جستجوی لغت در جدول جو

گدای
(گَ / گِ)
گدا. ساسان. (دهار) (برهان). مسکین:
از سلیمان و مور و پای ملخ
یاد کن آنچه این گدای آرد.
انوری.
سلطان سعادت آنچنان نیست
کاندیشۀ هر گدای دارد.
خاقانی.
بروای گدای مسکین در دیگری طلب کن
که هزار بار گفتی و نیامدت جوابی.
سعدی.
رجوع به گدا شود
لغت نامه دهخدا
گدای
(گَ)
دهی است از دهستان ساری سوباسار بخش پلدشت شهرستان ماکو، 33هزارگزی جنوب باختری پلدشت و 3هزارگزی جنوب راه شوسۀ پلدشت به ماکو. جلگه، معتدل مالاریائی و سکنۀ آن 269 تن. آب آن از ساری سو و زنکمار. محصول آن غلات، پنبه، توتون، حبوبات و کنجد. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی جوراب بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
گدای
گدا: از سلیمان و مور و پای ملخ یاد کن آنچه این گدای آرد. (انوری)
تصویری از گدای
تصویر گدای
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گزای
تصویر گزای
گزاییدن، پسوند متصل به واژه به معنای گزاینده مثلاً جان گزای، دشمن گزای، مردم گزای
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
کار و پیشۀ گدا، برای مثال طمع از خلق گدایی باشد/ گر همه حاتم طایی باشد (جامی۴ - ۶۶۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گداز
تصویر گداز
گداختن، پسوند متصل به واژه به معنای گدازنده مثلاً دیرگداز، جان گداز، گداخته شدن، ذوب، کنایه از لاغر و نحیف شدن، کنایه از غم، رنج، برای مثال چه آن کس که اندر خرام است و ناز/ چه گوید که در درد و گرم و گداز (فردوسی - ۷/۴۴۵ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
(گَ / گِ)
عمل گدا. کار گدا. دریوزه. (آنندراج). ساسانیه. (دهار). کدیه. گدیه. بینوایی. تنگدستی. افلاس. درویشی. سؤال بکف. شحاذت. مسکنت. فقر. بی چیزی. سؤال آنکه عصا در دست گرفته گدائی کند و از مردمان سؤال نماید. هبنقع. (منتهی الارب) :
کس کرد و به کدیه عددی خواست ز گیلان
هرگز به جهان میر که دیده ست و گدائی.
منوچهری.
زیرا که ز خلق خواستن چیز
شاهی نبود بود گدایی.
ناصرخسرو.
از غایت بی ننگی و از حرص گدائی
استادترازوی (از جوهری) همه این یافه درایان.
سوزنی.
بدین دقیقه که راندم گمان کدیه مبر
به بنده گرچه گدائی شریعت شعر است.
انوری.
در گدائی طالب جودی که نیست
بر دکانها طالب سودی که نیست.
مولوی (مثنوی چ علاءالدوله ص 585).
حلقه بر در نتوانم زدن از بیم رقیبان
این توانم که بیایم به محلت به گدائی.
سعدی (طیبات).
بر بخل خداوندان نعمت وقوف نیافته ای الا بعلت گدائی. (گلستان).
چو گیتی ندارد وفا با کسی
گدائی به از پادشاهی بسی.
امیرخسرو.
به مستی دم پادشاهی زنم
دم خسروی در گدائی زنم.
حافظ.
گدائی در جانان به سلطنت مفروش
کسی ز سایۀ این در به آفتاب رود؟
حافظ.
زاد راه حرم وصل نداریم مگر
به گدائی ز در میکده زادی طلبیم.
حافظ.
گرچه بی سامان نماید کار ما سهلش مبین
کاندرین کشور گدائی رشک سلطانی بود.
حافظ.
طمع از خلق گدائی باشد
گر همه حاتم طائی باشد.
جامی.
تو فرستی بچارسوی حشر
که گدائی کنند بهر تو زر.
مکتبی.
- امثال:
آخر ملائی اول گدائی است.
افاده اش به نواب میماند، گدائیش بعباس دوس.
گدائی اگر ننگ ندارد برکتی هم ندارد.
گدائی در دو عالم روسیاهی است.
گدائی شریعت شعر است.
گدائی کار بی مایه است.
گدائی کن محتاج خلق خدا نشوی.
یک عمر گدائی کرده هنوز شب جمعه را نمیداند
لغت نامه دهخدا
تصویری از گداز
تصویر گداز
ذوب، گداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدای
تصویر خدای
آفریدگار جهان ا، مالک صاحب، جمع خدایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گدار
تصویر گدار
گودی ته دره، عبور و گذرگاه
فرهنگ لغت هوشیار
عمل گدا شغل گدا دریوزه کدیه: طمع از خلق گدایی باشد گر همه حاتم طایی باشد، (جامی) یا به گدایی افتادن، گدا شدن تهیدست گردیدن: بعد از یکی دو سال پولها خرج شد و بگدایی افتادند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
((گَ یا گِ))
عمل خواستن پول و کمک مالی از دیگران برای گذران زندگی، کار گدا
فرهنگ فارسی معین
تهیدستی، درویشی، فقر، دریوزه گری، سوال، کدیه دریوزه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
متسوّلٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
Beggarly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
mendiant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
жалкий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
คล้ายขอทาน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
mendigo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
bettelnd
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
بھیک مانگنے والا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
ভিখারি মতো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
dilenci gibi
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
kama ombaomba
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
жебрацький
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
乞食のような
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
乞丐般的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
מקבץ נדבות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
거지처럼
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
żebraczy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
भिखारी जैसा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
bedelaar
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
mendicante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
mendigo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گدایی
تصویر گدایی
seperti pengemis
دیکشنری فارسی به اندونزیایی