جدول جو
جدول جو

معنی گداچشم - جستجوی لغت در جدول جو

گداچشم
کسی که همیشه چشم طمع به مال مردم دارد، حریص
تصویری از گداچشم
تصویر گداچشم
فرهنگ فارسی عمید
گداچشم
(گَ / گِ چَ)
حریص. آنکه چشم طمع در پی چیزها دارد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گدازش
تصویر گدازش
عمل گداختن، ذوب شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بدچشم
تصویر بدچشم
مردی که به زنان نامحرم از روی شهوت و به چشم بد نگاه کند، کسی که چشمش بد و شوم باشد و از او چشم زخم به دیگران برسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گورچشم
تصویر گورچشم
آنکه چشمانی مانند چشم گورخر دارد، برای مثال گور چشمان شراب می خوردند / ران گوران کباب می کردند (نظامی۴ - ۶۱۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاوچشم
تصویر گاوچشم
ویژگی کسی که چشمان درشت دارد، فراخ چشم،
در علم زیست شناسی نوعی بابونه که گلبرگ های باریک دارد و شبیه چشم است،
چشم گاو، چشم گاو میش، چشم بز، چشم آهو، چشم گربه
فرهنگ فارسی عمید
(گِ دُ مَ)
گدای دشمن
لغت نامه دهخدا
(بَ چَ / چِ)
کسی که چشم بد و منظر شوم دارد. (ناظم الاطباء). کسی که نظر او بد باشد. (آنندراج). نافس. (منتهی الارب). آنکه چشم زخم رساند. آنکه چشم زند. آنکه چشم کند و نظر زند. سخت چشم زخم رساننده. پلیدچشم. عیون. شورچشم. (یادداشت مؤلف) :
بچشمت کرد بدچشمی همانا
ز چشم بد دگر شد حال و سانت.
ناصرخسرو.
لغت نامه دهخدا
(گُ)
نام محلی است کنار راه سیرجان و بندرعباس میان تنک زاغ و قطب آباد، در 1411500گزی تهران
لغت نامه دهخدا
(گَ / گِ چَ / چِ)
چشم طمع در پی چیزی داشتن. نادیدگی:
این گداچشمی و این نادیدگی
از گدایی توست نز بیگلربیکی.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ چَ / چِ)
سفیدی کوچک که بر سیاهی پیدا آید. (غیاث). داغی که در سیاهی چشم گل کند. (آنندراج). گل دیده. (مجموعه مترادفات ص 301)
لغت نامه دهخدا
(گُ زِ)
عمل گداختن. ذوبان (مهذب الاسماء) : و علت ذیابیطس و دق و گدازش تن تولد کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و علت ذبول را به پارسی گدازش گویند و کاهش نیز گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و بسیار باشد که خداوند گدازش و کاهش را که به تازی ذبول گویند اجابت طبع صفرایی باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
چشم طمع بمال مردم داشتن حرص: این گدا چشمی و این نادیدگی از گدایی تست نز بگلربگی. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدچشم
تصویر بدچشم
آنکه چشم زخم رساند
فرهنگ لغت هوشیار
مردی که بزنان نامحرم بنظر شهوت نگرد، کسی که چشمش شوم باشد آنکه بدیگران چشم زخم زند
فرهنگ لغت هوشیار
عمل گداختن ذوب، کاهش تن لاغری: و بسیار باشد که خداوند گدازش و کاهش را که بتازی ذبول گویند اجابت طبع صفرایی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گدا چشم
تصویر گدا چشم
آنکه چشم طمع بمال مردم دارد حریص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاوچشم
تصویر گاوچشم
((چَ یا چِ))
نوعی گل که گلبرگ هایش شبیه به چشم است، فراخ چشم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گدازش
تصویر گدازش
((گُ زِ))
عمل گداختن، ذوب، کاهش تن، لاغری
فرهنگ فارسی معین
چشم ناپاک، شهوتناک، هوسباز، هوسناک، هیز
متضاد: چشم پاک، نامحرم
متضاد: محرم، چشم شور، شورچشم، شوم چشم، بدنظر، حسود، شکین، شوم، نحس
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ذوب، ذوبان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کسی که چشمانی گرد و کوچک دارد
فرهنگ گویش مازندرانی
چشم درشت
فرهنگ گویش مازندرانی
شوم چشم، شورچشم
فرهنگ گویش مازندرانی