جدول جو
جدول جو

معنی گداسمج - جستجوی لغت در جدول جو

گداسمج
(گَ / گِ سَ مِ)
گدای پررو و مصرّ:
من آن گداسمج مبرم کنایه نفهمم
گرم برانی از این در درآیم از در دیگر.
؟
رجوع به گدا شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صداسنج
تصویر صداسنج
وسیله ای برای اندازه گیری و تعیین ارتعاشات اصوات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گداهمت
تصویر گداهمت
آنکه همتش به اندازۀ همت گدا باشد، کم همت، بی همتبرای مثال قانع به خیالی ز تو بودیم چو حافظ / یا رب چه گداهمت و بیگانه نهادیم (حافظ۱ - ۵۰۵)
فرهنگ فارسی عمید
(صَ / صِ سَ)
آلتی است که بدان ارتفاع صوت را سنجند
لغت نامه دهخدا
(گَ / گِ هَِ مْ مَ)
کسی که همت اومانند گدایان باشد. پست و دون. پست همت:
قانع به خیالی ز تو بودیم چو حافظ
یارب چه گداهمت و بیگانه نهادیم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(سَ)
یکی از بلاد شمال هند قدیم بر طبق سنگهت. (ماللهند بیرونی ص 156)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
یکدیگر را یاری کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تعاون قوم. (اقرب الموارد) (المنجد) ، تدامج قوم بر فلان،تألب آنان. (اقرب الموارد) ، تدامج برچیزی، اجتماع بر آن. (اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
زشت تر: لیس فی الدنیا شی ٔ اسمج من محب لسبب و عوض. (ابوالحسن فوشنجی از نفحات الانس جامی)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
رفیق کار. مهربان. (منتهی الارب). الرفیق بالعمل، المشفق. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
شب تاریک، رجل دامج، مرد توانا. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
هادوری گدای پر رو گدای پررو سایل و قیح: من آن گدا سمج مبرم کنایه نفهمم گرم برانی ازین در درآیم از در دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دامج
تصویر دامج
شب تار، توانا
فرهنگ لغت هوشیار
گاه، شاید (این کلمه در سالهای اخیر توسط داستان نویسان متداول شده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاسم
تصویر گاسم
احتمالا
فرهنگ واژه فارسی سره
گیاهی است طفیلی که بر تنه ی درختان روید و خوراک گاو است، کسی که به آسانی از درخت بالا رود
فرهنگ گویش مازندرانی