جدول جو
جدول جو

معنی گتیک - جستجوی لغت در جدول جو

گتیک
باستانی، کهن، بسیار قدیم، سبکی از معماری که در آن ساختن طاق های قوسی و بیضوی، برپا داشتن ستون ها، مجسمه ها و ترکیبات دیگر در بنا معمول شد
تصویری از گتیک
تصویر گتیک
فرهنگ فارسی عمید
گتیک
فرانسوی بر گرفته از نامواژه ی} گوتس {تنده کاری گونه ای از مهرازی (معماری سنج خرد ناب) با کاربرد بام های تنده یا سراشیب و کمانه های جناغی، زمخت، ارامک (وحشی) منسوب به گت منسوب به قوم گت، سبک هنری که در فرانسه در اواخر قرن 12 م. بوجود آمد و در سراسر دوره قرون وسطی تا اواسط قر. 16 در اروپا معمول بود. اصطلاح گتیک (گتی) در قرن 16 متداول گردید و منظور اصلی موجدان این اصطلاح تحقیر این سبک بود زیرا مردم آن دوران که در نتیجه تحقیقات باستانشناسی فریفته هنر روم شده بودند تصور میکردند که این سبک متعلق باقوام نیمه وحشی گت است. مختصات این سبک را باید در نوع معماری قرنهای 16- 12 م. جستجو کرد معماری گتی نقاشی و پیکر تراشی را بخدمت خود در آورد. خصایص این سبک ازین قرار است: الف - استعمال طاق بشکل چلیپا های بیضوی. ب - عمومیت دادن قوس جناقی بجای قوس هلالی. ج - استعمال ستونی که انتهای آن نیم طاق دارد. و آن نوعی قوس اتکایی است. د - اختراع اشکال جدید برای تزیین ابنیه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گویک
تصویر گویک
گوی کوچک، تکمه
فرهنگ فارسی عمید
(گِ دِ غَ)
دهی است از دهستان بویراحمدی سرحدی بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان، واقع در 7هزارگزی باختر سی سخت و هفت هزارگزی باختر راه اتومبیل رو سی سخت به شیراز هوای آن سرد و دارای 600 تن سکنه است. آب آنجا از رود خانه پل کلو تأمین میشود. محصول آن غلات، حبوبات و برنج، پشم، لبنیات و شغل اهالی زراعت و حشم داری است. صنایع دستی آنان قالی، جوال و جاجیم بافی و راه آن مالرو است. ساکنان از طایفۀ بویراحمد هستند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
کیک، جانوری سیاه رنگ کوچک و پرنده از قبیل پشه و شپش که در لباس افتد و بگزد، (از انجمن آرا) (از آنندراج) :
حج مپندار گفت لبیکی
جامه مفکن بر آتش از گیکی،
سنایی (از انجمن آرا)،
در لهجۀ بیشتر نقاط ایران و هم در برهان قاطع کیک آمده است، رجوع به کیک شود
گیاهی است که نامهای دیگرش گزنه و گزنگ است، (فرهنگ نظام)، نباتی است دارویی که آن را انجره نیز گویند و تخم آن را بزرالانجره خوانند، (از مخزن الادویه)، رجوع به انجزه و گزنه و گزنگ شود
لغت نامه دهخدا
(گُ تی ی)
تیره ای از شعبه شیبانی ایل عرب (از ایلات خمسۀ فارس) مرکب از سه قسمت (فارسی، عبدالیوسفی و ولیشاهی). (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 87)
لغت نامه دهخدا
(گُ گِ)
دهی از دهستان گابریک بخش جاسک شهرستان بندرعباس، در 104000 گزی خاور جاسک و 7000 گزی جنوب راه مالرو جاسک و چاه بهار. جلگه، گرمسیری و سکنۀ آن 96 تن و زبان آنها بلوچی است. آب آن از چاه. محصول آن خرما. شغل مردم صید ماهی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
احمق شدن. (منتهی الارب). گول و احمق گردیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
اسم اشاره، مانند: تلک مؤنث ذلک، یعنی این زن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
داستان نویس و هنرشناس آلمانی که در برلن متولد شد، وی رمانتیزم آلمان را تا سرحد خیال پردازی و فانتزی رهبری کرد (1773-1853 میلادی)، (از لاروس)، رجوع به دایره المعارف فارسی و قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه تیق شود
لغت نامه دهخدا
(گُ اَ)
دهی است از دهستان گروه بخش ساردوئیۀشهرستان جیرفت، 18000گزی شمال ساردوئیه و 3000گزی باختر راه مالرو ساردوئیه به راین. کوهستانی سردسیر و40 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه تأمین میشود. محصولات آن غلات و حبوبات می باشد. شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
گوی کوچک. گوی خرد. گویچه، تکمۀ گوی گریبان. (برهان) (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ شعوری) (آنندراج). گوی گریبان و گوی که بر سر ازار بندند. و گوی که بر سر فرج باشد. (بهار عجم) (آنندراج) :
سیلی خورد از گویک زهدانی خاتون
هر نطفۀ افسرده که جست از کمر تو.
سنایی (از بهار عجم).
دجه، گویک پیراهن. قعموط، گویک گوی گردانک. و قعموطه، گویک. (منتهی الارب) ، زهدان رحم را و زه نطفه را گویند. (بهار عجم) (آنندراج) ، گلوله ای که جعل گرداند و آن سرگین چهارپایان باشد: دحروجه، گویک گوه گردان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
سراب. (جهانگیری). رشیدی نوشته بمعنی سراب به بای موحده است مرادف گویر، نه بتا وحق با رشیدی است. حکیم فرزدق گفته است:
در نظر آید جهان مثل گتیر
میرود عمر گرامی همچو تیر.
(انجمن آرا) (آنندراج).
و در لغت فرس اسدی در ص 157، 158 کتیر با کاف تازی و تاء مثناه آمده است
لغت نامه دهخدا
(گُ)
سبکی از معماری که آن را ’اژی وال’ نیز نامند. سبک معماری گوتیک که از قرن دوازدهم میلادی آغاز شد. (فرهنگ فرانسه به فارسی سعید نفیسی). پیرنیا (ایران باستان ج 3 ص 2716) این اصطلاح را به ’شیوۀ جناقی’ ترجمه کرده است
لغت نامه دهخدا
(گَ یَ)
دهی است از بخش نصرت آباد شهرستان زاهدان که در 75000گزی جنوب خاوری نصرت آباد و 35000گزی باختر راه شوسۀ زاهدان به خاش واقع شده است. هوای آن گرم و سکنه اش 250 تن است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و ذرت وشغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. ساکنین از طایفۀ ناروئی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
کژ باشد که به کلاه و جوراب کنند. (از فرهنگ اسدی). قز باشد که به جوراب و کلاه بافند. (حاشیۀ فرهنگ اسدی) :
فاخته گون شد هوا ز گردش خورشید
جامۀ خانه بتیک فاخته گون شد.
رودکی
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان طبس بخش درمیان شهرستان بیرجند، واقع در 42هزارگزی شمال خاوری درمیان و 6هزارگزی شمال آواز. هوای آن گرم و دارای 1775 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، شلغم، چغندر و ابریشم است. شغل اهالی زراعت و راه آن اتومبیل رو می باشد. طوایف بهلولی، امام داود، حاج حقدار در این ده سکنی ̍ دارند. دارای دبستان و دفتر ازدواج و طلاق نیز است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
ابن تعلبه بن الدؤلی. از بکر از عدنانیه جد جاهلی است. نسبت بدو عتکی است از فرزندان او محکم الیمامه.
لغت نامه دهخدا
(عَ)
روز سخت گرم. (اقرب الموارد) ، سرخ از کهنگی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
دهی است از دهستان هندیجان بخش ایذۀ شهرستان اهواز که در 9هزارگزی جنوب باختری ایذه واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 120 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه دهکده مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(عَ کی یَ)
موضعی است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نوعی از پوشش درشت است که درویشان پوشند. (شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گوتیک
تصویر گوتیک
بنگرید به گتی گتیک کتی
فرهنگ لغت هوشیار
گوی کوچک گویچه: بر جیب و کله نهند پس تر آن قوقه لعل و گویک زر. (تحفه العراقین)، تکمه گوی گریبان، گویی که بر سر فرج باشد: سیلی خورد از گویک زهدانی خاتون هر نطفه افسرده که جست از کمر تو. (سنائی)، زهدان رحم، سرگین چهار پایان که جعل آن را میگرداند
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی بر گرفته از نامواژه ی} گوتس {تنده کاری گونه ای از مهرازی (معماری سنج خرد ناب) با کاربرد بام های تنده یا سراشیب و کمانه های جناغی، زمخت، ارامک (وحشی) منسوب به گت منسوب به قوم گت، سبک هنری که در فرانسه در اواخر قرن 12 م. بوجود آمد و در سراسر دوره قرون وسطی تا اواسط قر. 16 در اروپا معمول بود. اصطلاح گتیک (گتی) در قرن 16 متداول گردید و منظور اصلی موجدان این اصطلاح تحقیر این سبک بود زیرا مردم آن دوران که در نتیجه تحقیقات باستانشناسی فریفته هنر روم شده بودند تصور میکردند که این سبک متعلق باقوام نیمه وحشی گت است. مختصات این سبک را باید در نوع معماری قرنهای 16- 12 م. جستجو کرد معماری گتی نقاشی و پیکر تراشی را بخدمت خود در آورد. خصایص این سبک ازین قرار است: الف - استعمال طاق بشکل چلیپا های بیضوی. ب - عمومیت دادن قوس جناقی بجای قوس هلالی. ج - استعمال ستونی که انتهای آن نیم طاق دارد. و آن نوعی قوس اتکایی است. د - اختراع اشکال جدید برای تزیین ابنیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیک
تصویر گیک
کیک گزنه گزنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتیک
تصویر آتیک
دروانه، زبر، زیر شیروانی
فرهنگ واژه فارسی سره
حرکت عصبی و غیرارادی عضله صورت، انقباض ناگهانی و غیرارادی عضله، نشانه (خ)
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آروغ، چهچه زدن درآواز
فرهنگ گویش مازندرانی
شکوفه ی نشکفته ی مرکبات، شکوفه ی تازه تبدیل شده مرکبات.، غلت در سرازیری، آلت تناسلی زن، به هنگام بازی توپ را در هوا
فرهنگ گویش مازندرانی
از روستاهای کوهسار فندرسک استارآباد
فرهنگ گویش مازندرانی
انتهای باسن، استخوان لگن
فرهنگ گویش مازندرانی
بسیار کم و اندک، کوچک، خمسه مستسرقه، پنج روز آخر سال که در گاه شمار سنتی به تعداد
فرهنگ گویش مازندرانی
بزرگی، مهتری
فرهنگ گویش مازندرانی