غاوش، خیار بزرگ تخمی که در پالیز برای تخم نگه دارند برای مثال زرد و درازتر شده از غاوشوی خام / نه سبز چون خیار و نه شیرین چو خربوزه (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۹)
غاوش، خیار بزرگ تخمی که در پالیز برای تخم نگه دارند برای مِثال زرد و درازتر شده از غاوشوی خام / نه سبز چون خیار و نه شیرین چو خربوزه (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۹)
آن خیار که برای تخم نگاهدارند، (فرهنگ اسدی)، رجوع به غاوش شود: زرد و درازتر شده از غاوشوی خام (کذا) نه سبز چون خیار و نه شیرین چو خربزه، لبیبی، شنگ، پاشنگ، (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)، عاشقی که عشق او به درجۀ اعلی رسیده باشد، (برهان)، ظاهراً مصحف غاش باشد، خوشۀ انگور نارسیده، (برهان)
آن خیار که برای تخم نگاهدارند، (فرهنگ اسدی)، رجوع به غاوش شود: زرد و درازتر شده از غاوشوی خام (کذا) نه سبز چون خیار و نه شیرین چو خربزه، لبیبی، شنگ، پاشنگ، (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)، عاشقی که عشق او به درجۀ اعلی رسیده باشد، (برهان)، ظاهراً مصحف غاش باشد، خوشۀ انگور نارسیده، (برهان)
محل آبهای کثیف حمام. گوشله (لغت محلی در خراسان) و در انیس الطالبین بخاری نسخۀ خطی مؤلف ص 186 کلمه پالایش مرادف این لغت آمده است. رجوع به پالایش... شود
محل آبهای کثیف حمام. گُوشَلَه (لغت محلی در خراسان) و در انیس الطالبین بخاری نسخۀ خطی مؤلف ص 186 کلمه پالایش مرادف این لغت آمده است. رجوع به پالایش... شود
گشادگی و سوراخی که گاوی تواند از آن گذشتن تنبوشه. آنچه بصورت و هیئت گاو باشد، یا گرز (گرزهء) گاوروی. گرز فریدون که سرش بشکل گاو بود: زند بر سرت گرزه گاو روی ببند اندر آرد زایوان بکوی. (هرمزد نامه)
گشادگی و سوراخی که گاوی تواند از آن گذشتن تنبوشه. آنچه بصورت و هیئت گاو باشد، یا گرز (گرزهء) گاوروی. گرز فریدون که سرش بشکل گاو بود: زند بر سرت گرزه گاو روی ببند اندر آرد زایوان بکوی. (هرمزد نامه)