جدول جو
جدول جو

معنی گالوج - جستجوی لغت در جدول جو

گالوج
جوال دوز
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کالوج
تصویر کالوج
انگشت کوچک دست یا پا، انگشت کهین، کلیک، کابلج، انگشتک، خنصر، انگشت خنصر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الوج
تصویر الوج
گیاهی خشن و درشت، با گل های کبود و تخم های سیاه که در سنگلاخ ها می روید
فرهنگ فارسی عمید
(چَ)
دهی است از دهستان طبس مسینا بخش درمیان شهرستان بیرجند، در 42 هزارگزی خاور درمیان و جنوب خاوری آواز جلگه، گرمسیر، سکنۀ آن 153 تن است. آب آن ازقنات. محصول آن غلات، شلغم، چغندر و شغل اهالی زراعت. راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
نانی که در آتش یا خاکستر تنور افتاده و سوخته باشد. (شعوری ج 2 ورق 293) :
هرکه را خشم کرد شد مفلوج
شده محتاج کهنه ها و گلوج.
لطیفی (از شعوری)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نوعی از مخلصه است و آن رستنیی باشد بسیار درشت و خشن. گل آن کبود و تخمش سیاه است. در سنگستان و کوهستان میروید. (برهان قاطع) (آنندراج). مؤلف جامعالادویه گوید: الوج در شکل شبیه به بیش است و در بلاد عجم کازرک نامند و مؤلف اختیارات آنرا نوعی از مخلصه شمرده است. (از تحفۀ حکیم مؤمن ص 32). زعرور. نمتک. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). و رجوع به زعرور شود
لغت نامه دهخدا
(گالْ وِ تُ)
دهی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند، واقع در 37 هزارگزی خاور خوسف و 12 هزارگزی شمال خاوری گل، کوهستانی، هوای آن معتدل، دارای 7 تن سکنه. لهجۀ آنان فارسی، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
جرج هراس، متخصص آمار در آمریکا (1901- 1984 میلادی) و مؤسس بنگاه آمار مشهور به بنگاه گالوپ در ممالک متحدۀ آمریکای شمالی که اکنون غالب تتبعات و مطالعات آن مبتنی بر مقاصد سیاسی است
لغت نامه دهخدا
کرنلیوس، شاعر لاتن، دوست ویرژیل (66- 26 قبل از میلاد)، از مراثی وی چیزی بجا نمانده است
لغت نامه دهخدا
فلاویوس، از سومین سلسلۀ پادشاهان کاپادوکیه، بدین ترتیب: فرناک کاپادوکی، آتس سا خواهر کبوجیۀ دوم، گالوس، او در جنگی که ضد پارتیان می کرد چهار جراحت برداشت و در اثر همان جراحات درگذشت، رجوع به ایران باستان ص 2129 و 2360 و 2361 شود
امپراطور پنجم روم از سال 251 تا 253 میلادی والرین جانشین وی گردید
لغت نامه دهخدا
(لُ)
لویی. نقاش فرانسوی متولد در پاریس. (1670- 1761 میلادی). سازندۀ تابلوهای مذهبی
لغت نامه دهخدا
کبوتر را گویند و آن پرنده ای است معروف، (برهان) (آنندراج) (از فهرست مخزن الادویه)، حمام، (از فهرست مخزن الادویه)، رجوع به کبوتر شود، انگشت کوچک را هم می گویند، که عربان خنصر خوانند، (برهان)، انگشت کوچک را هم می گویند و کلیج نیز گویند، (آنندراج) : هر که طالب این حدیث است قبلۀ جمله این است و اشارت به انگشت کالوج کرد یکی بگرفته و یکی بگشوده، (تذکرهالاولیاء)، کالوچ، و رجوع به کالوچ شود
لغت نامه دهخدا
سریع، رأس طویل از کوه، (ناظم الاطباء)، و رجوع به زلوج شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از گالوپ
تصویر گالوپ
فرانسوی پاد فرنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کالوج
تصویر کالوج
انگشت کوچک
فرهنگ فارسی معین
اهل روستای پالوی ازکوهپر کجور، نام طایفه ای در شهرستان
فرهنگ گویش مازندرانی
جوال دوز
فرهنگ گویش مازندرانی