جدول جو
جدول جو

معنی گافسا - جستجوی لغت در جدول جو

گافسا
شهر و واحه ای است آباد از تونس جنوبی، دارای 5000 تن سکنه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افسا
تصویر افسا
افساییدن، پسوند متصل به واژه به معنای افساینده مثلاً مارافسای
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
رام کننده و افسونگر. (برهان) (آنندراج) (هفت قلزم). فسون خواننده و افسونگر برای رام کردن مار و غیره. (انجمن آرای ناصری). افسونگر. (غیاث اللغات) (شعوری). چشم بند. ساحر. سحرکننده. افسونگر. (ناظم الاطباء). افسای. و جزءمؤخر در پاره ای از کلمات قرار گیرد، چون چشم افسا، پری افسا، مارافسا، و جز آن که در تمام موارد افسای نیز گویند. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا) :
فسونگر مار را بگرفت در مشت
گمان بردم که مار افسای را کشت.
نظامی.
- پری افسا و پری افسای، فسونگر پری. آنکه پری را افسون کند. کسی که پری را سحر و جادو کند.
- چشم افسا، افسای چشم. فسونگری چشم. آنکه با چشم افسون کند.
- مارافسا و مارافسای، فسونگر مار. رام کننده مار. آنکه با افسون مار را رام میکند:
آرزو میکندم تا که شبی زلفینش
حلقه در گردن خود کرده چو مارافسائی.
نزاری قهستانی.
با بدان چندان که نیکوئی کنی
قتل مارافسا نباشد جز به مار.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از افسا
تصویر افسا
رام کننده و افسونگر، چشم بد
فرهنگ لغت هوشیار