جدول جو
جدول جو

معنی گاسکوناد - جستجوی لغت در جدول جو

گاسکوناد
(کُ)
نام رودی است در جماهیر متفقۀ آمریکای شمالی، و در جمهوری میسوری، که وارد نهر عظیم میسوری تابع نهر میسی سیپی میگردد و در جهت جنوبی از جمهوری نامبرده سرچشمه گرفته اول به سوی شمال و آن گاه به سمت مشرق روان می گردد و پس از آنکه یک مسافت سیصدمتری را طی میکند و ضمناً میاه اوراژه وچند نهر دیگر را با خود یار میسازد در 55 هزارگزی از طرف پائین قصبه جفرسون سیتی یعنی در طرف شرق آن و 110 هزارگزی از مغرب شهر سنت لوئی وارد نهر میسوری مذکور می شود، تمام اطراف مجرایش با جنگل مستور میگرددو تلال دلکش و بسیار باصفائی دارد، و الوار و اخشاب کلی بوسیلۀ این نهر حمل و نقل میگردد و کشتیهای تجاری تا 95 هزارگزی طرف بالای آن ایاب و ذهاب میکنند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کُنْیْ)
در تقسیمات کشوری سابق فرانسه، یکی از خطه های جنوب غربی بشمار میرفت، از طرف مغرب با خلیج گاسکنی متشکل از اقیانوس اطلس از جانب جنوب با رشتۀ کوههای پیرنه یعنی با مرزهای اسپانیول و نیز با خطۀ به آرن، و از سوی مشرق به دو خطۀ فوا و لانکدوک، و از سمت شمال به خطۀ کویانا محدود میباشد، حدود مشرقی و شمالیش منحصر به مجرای گارونه نیست چنانکه این حدود، در جهت مشرق، و در آن طرف مجرای نامبرده و در جهت شمال در این طرف آن واقع میشد، در تقسیمات جدیده یک قسمت از ایالات پیرنه علیا، ژرسی، ولاندو، و نیز قسمتی از ایالات پیرنه سفلی، گارونه، لوت باگارونه و تارن باگارونه از اراضی این خطه متشکل شده اند، مرکزش شهر اش بود، و قوم کنونی موسوم به باسک که در سوابق ایام واسکون نامیده میشده اصلاً در اسپانیول مسکن داشتند، در اواسط قرن ششم میلادی، گتها، اینان را تحت مضیقه و فشار قرار دادند در نتیجه از سلسلۀ جبال پیرنه عبور کردند و به این جهت به کشور فرانسه ملتجی گشتند و بهمین مناسبت محل مربوط را گاسکونی و در اثر قرب مخرج گاسکونه نامیدند سپس سلاطین اتریش و بورگونی آنان را تحت تسلط خویش درآوردند، پس به دوکی آکیتانه ملحق گردید، بعدها، بشکل یک دوک مستقل درآمده تابع پادشاهی فرانسه و پس از چندی انگلستان شد و تا 453 میلادی باقی بود و در این تاریخ بطور قطع به فرانسه ملحق و با گویان واقع در شمال کشور بشکل ایالتی درآمد، مساحت سطح گاسکونه به 26520 گز مربع نزدیک است و به 13 دایره یعنی قضا یا سنجاق منقسم شده بود. دو جهت جنوبی و شرقی آن کوهستانی است دامنه ها و شعبه های جبال پیرنه را تشکیل میدهد و هر قدر به دو طرف مغرب و شمال توجه نمائیم اراضی کسب انحطاط میکنند و قسمت شمال غربیش موسوم بلاندو و عبارت از یک محل پست ریگزار میباشد که بمنزلۀ تهامۀ کشور فرانسه است، نهر گارون در حدود شرقی روان است، و میاه جاریه در قسمت شرقی خطه بنهر نامبرده وارد می گردد و با این حال رود اصلی گاسکنی نهر آدور میباشد، و آبهای قسم اعظم این قطعه را جمع می نماید، و منابع نهر لیژ هم در اندرون گاسکونیه جایگیر گشته و در سواحل آن پاره ای ازرودهای کوچک وجود دارد که آبهایشان مستقیماً وارد دریا میگردد، چه در پیرنه و چه در لاندو دریاچه های زیاد یافت میشود ولی خیلی کوچکند و فقط پنج بحیرۀ بزرگ زیر در نزدیکی ساحل دیده میشود. 1- گازو 2- بیسگاراس 3- اوریان 4- ژولیان 5- سوستون، اراضی این خطه خیلی حاصل خیز است مخصوصاً وادی آدور که از ازمنۀ قدیمه کانالها در آنجا ایجاد شده و پرمحصولترین زمین کشورمیباشد و محصولات عمده اش عبارت است از ذخایر گوناگون و علف برای تعلیف حیوانات در جبال این سرزمین درختان کاج و جنگلهای پر از درختان گوناگون دیده میشود که الوار و اخشاب زیاد برای سوخت و ساختن ادوات و آلات چوبین و لوازم کار نجاری به دست می آورند، باغهای فراوان هم دارد و مقدار کلی شراب و کونیاک تهیه می شود، حیوانات اهلیش هم خوب و زیاد است گاو و گوسفند و اسبهای مرغوب دارد اسبان خوب برای سواری و اسب دوانی پرورش میدهند، معادنش فراوان نیست، و فقط در جبال پیرنه مرمرهای نامدار، و سنگهای قشنگ و نمک بلوری و غیره یافت می شود، میاه معدنیش بحد وفور رسیده صنایع خیلی پیشرفت نکرده است، گاسکونیها مردمان ساعی و مستعد میباشند ولی اکثر آنها در وطن خود نمانده اند در پاریس و دیگر شهرهای بزرگ فرانسه، و جزایر می زیند و یا به آمریکا و سایر بلاد و ممالک بعیده مهاجرت می ورزند، وفقط معمولات مرمری شهر ’بانیره دویگورو’ خیلی مشهور است، زبان ادبی فرانسه روزبروز در بین آنها انتشار پیدا میکند، و کلیه اهالی با السنه مختلف و غلط تکلم می نمایند، گاسکونی ها مردمان فعال، جسور، خوشرو، مهمان نواز و باسماحت میباشند به کذب و نخوت هم شهرت یافته اند با سک ها که قسمی از اهالی این محل میباشند در جهت پیرنه مسکن گزیده اند و بتدریج از عده آنها کاسته میشود و اینان بقیهالسیف اقوام منقرضه ای هستند که قبل از هجرت آریائیها در قطعۀ اروپا سکونت داشتند
لغت نامه دهخدا