جدول جو
جدول جو

معنی گازولین - جستجوی لغت در جدول جو

گازولین
فرانسوی نفتین اتر نفت
تصویری از گازولین
تصویر گازولین
فرهنگ لغت هوشیار
گازولین
((زُ))
اتر نفت
تصویری از گازولین
تصویر گازولین
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کارولین
تصویر کارولین
(دخترانه)
نام ناحیه ای در آمریکای شمالی
فرهنگ نامهای ایرانی
این واژه را به گونه ی} گاسویل {در برخی از واژه نامه ها آورده اند و آن را فرانسوی دانسته اند این آمیزه در فرهنگ فرانسه سعید نفیسی دیده نشد سوج روغن قابل احتراق برای موتور های دیزل که از نفت استخراج میشود
فرهنگ لغت هوشیار
ماده پروتیدی غیر قابل حل در آب خالص ولی قابل حل در محلول ضعیف نمک طعام و محلول سولفات دو سود و محلول سولفات 32 گرم در لیتر موجود است و در تخم مرغ و شیر نیز وجود دارد سرم گلبولین گلوبولین
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی روغن پشم ماده روغنی شکل نرم و زرد رنگ با بوی مخصوص پشم که از گوسفند گرفته میشود. لانولین تنها روغنیاست که مولکولهایش جذب آب میکنند و از این رو در ساختن کرم ها بکار میرود روغن پشم. چربی پشم
فرهنگ لغت هوشیار
جمع معزول، هیالیدگان بر کناران جمع معزول در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گازوئیل
تصویر گازوئیل
روغن قابل احتراق برای موتورهای دیزل که از نفت استخراج می شود
فرهنگ فارسی معین
ماده ای چرب زرد رنگ که از پشم گوسفند گرفته می شود و در بعضی از پمادها، کرم ها و صابون ها به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
از فرآورده های نفتی که به عنوان سوخت در موتورهای دیزل به کار می رود، نفت گاز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصولین
تصویر اصولین
اصول دین و اصول فقه، اصول کلام و اصول فقه
فرهنگ لغت هوشیار
چربی معدنی از تصفیه روغنهای سنگین، جسمی است سفید رنگ بغلظت پیه خوک، و در ترکیب داروها و روغنهای طبی بکار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وازلین
تصویر وازلین
((زِ))
نوعی روغن که از آن برای تهیه بعضی داروها، پمادها و لوازم آرایشی استفاده می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وازلین
تصویر وازلین
مادۀ روغنی بی بو، بی رنگ و غیرسمّی که از نفت استخراج می شود و در تهیۀ مواد آرایشی و دارویی کاربرد دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اولین
تصویر اولین
نخستین، آغازین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اولین
تصویر اولین
نخستین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اولین
تصویر اولین
((اَ وَّ))
نخستین، پیشین، مقابل آخرین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اولین
تصویر اولین
نخستین، اولین، نخستین
فرهنگ فارسی عمید