جدول جو
جدول جو

معنی گاجمه - جستجوی لغت در جدول جو

گاجمه
(جُ مَ / مِ)
گاوآهن. قسمی گاوآهن که در برنج کاری به کار برند
لغت نامه دهخدا
گاجمه
قسمی گاو آهن که در برنجکاری بکار برند
تصویری از گاجمه
تصویر گاجمه
فرهنگ لغت هوشیار
گاجمه
((جُ مِ))
قسمی گاوآهن که در برنجکاری به کار برند
تصویری از گاجمه
تصویر گاجمه
فرهنگ فارسی معین
گاجمه
خیش گاوآهن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ جَ مَ)
درختهای بسیار بهم پیچیده. درختستان، اجناءالأرض، بسیار شدن گیاه زمین و سماروغ و مانند آن. (منتهی الارب). بسیارنبات شدن زمین. (تاج المصادر) ، بر روی افتادن
رجوع به اجمه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ جَ مَ)
محله ای است به بغداد، و آن را مسترشد بالله از خلفای عباسی بنا کرد و به سال 554 هجری قمری بر اثر طغیان دجله خراب شد. (قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
صلیبی که چهار شاخۀ آن به شکل گاما خمیده شود. رجوع به صلیب شکسته شود
لغت نامه دهخدا
(مَ / مِ)
مرکّب از: گام، قدم + -ه، نسبت، در ترکیب آید: چهارگامه. چارگامه. رجوع به چهارگامه و چارگامه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از عاجمه
تصویر عاجمه
دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجمه
تصویر اجمه
نی رستنگاه میوه رسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجمه
تصویر اجمه
((اَ جَ مِ))
بیشه، نیستان، جمع اجم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گامه
تصویر گامه
مرحله، منزل
فرهنگ واژه فارسی سره
ساچمه
فرهنگ گویش مازندرانی
گل کلاه، تزیین بافه ای کلاه کودکان
فرهنگ گویش مازندرانی
دسته ی گاوآهن
فرهنگ گویش مازندرانی
چوب بلند خیش که بر گردن حیوان وصل شود
فرهنگ گویش مازندرانی