جدول جو
جدول جو

معنی کیکیه - جستجوی لغت در جدول جو

کیکیه(کَ کی یَ / کیَ)
کیکه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به کیکه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کیکیز
تصویر کیکیز
تره تیزک، برای مثال کیکیز و گندنا و سپندان و کاسنی / این هر چهار گونه که دادی همه دژن (لغتنامه - دژن)
فرهنگ فارسی عمید
(کَ / کِ کی)
به معنی کیکیر است که تره تیزک باشد. (برهان) (آنندراج). جرجیر است. (فهرست مخزن الادویه). کیکیر. کیکیز. تره تیزک. (ناظم الاطباء). رجوع به کیکیر و کیکیز شود
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ)
خایۀ مرغ، و اصل آن کیکیّه است. ج، کیاکی. کییکه و کییکیه مصغر آن. (ازمنتهی الارب) (آنندراج). تخم مرغ خانگی. کیکیّه. (ناظم الاطباء). تخم مرغ، و اصل آن کیکیه و ج، کیاکی وتصغیر آن کییکه و کییکیه است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کی کِ)
دهی از دهستان کمازان است که در شهرستان ملایر واقع است و 576 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کَ کی)
به معنی تره تیزک باشد، و آن سبزیی است خوردنی، و به عربی جرجیر گویند، و به این معنی به کسر اول و زای نقطه دار هم به نظر آمده است. (برهان). به معنی سبزیی باشد که تره تیزک خوانند، و به عربی جرجیر گویند، همانا جرجیر معرب گرگیر بوده. (انجمن آرا) (آنندراج). در جهانگیری و رشیدی کیکیز آمده، و چون مبدل ’کیکیش’ است میتوان گفت همین وجه صحیح است. (حاشیۀ برهان چ معین). جرجیر. ترتیزک. تره تیزک. شاهی. تره تندک. این کلمه را گاهی ’کیکبر’ و گاهی به جای ’را’ با ’زا’ (کیکیز) و گاهی ’کیکیر’ و گاهی به جای ’کاف’، ’لام’ (کیلیر) و هم به جای راء مهمله زاء منقوطه (کیلیز) آورده اند و همان ابیات که برای کیکیر مثال آورده اند برای صور دیگر هم شاهد گذرانیده اند. اگر قصیدۀ سوزنی به دست آید اقلاً راء و زاء بودن حرف آخر معلوم می شود. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و زمینهای ترابنده که به زبان خوارزم ’زناف’ گویند و بخار پالیزهای تره چون کرنب و کیکیر و سیر و باقلی و مانند آن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کیکیر و گندنا و سپندان و کاسنی
این هر چهار گونه که دادی همه وژن.
؟ (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی، از یادداشت ایضاً).
چون با شعرا مرد بکاود و ستیزد
چون بر کس و کون زن خود کارد کیکیر.
سوزنی (از یادداشت ایضاً).
رجوع به کیکیز شود
لغت نامه دهخدا
تراتیزک را گویند، (فرهنگ جهانگیری)، تره تیزک، (فرهنگ رشیدی)، تفلیسی این کلمه را با زا ضبط کرده، چون این کتاب برای قافیه ها تألیف شده کیکیز را در ردیف کاریزو ارزیز آورده و چون آن را کک کوج و ککز و ککج و ککش و کیکیش نیز گفته اند بی شبهه با زا باشد نه به اراء مهمله، (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
گنده دماغی بنفشه بوی نه کالوخ
گنده دهانی کرفس خای نه کیکیز،
سوزنی (از جهانگیری)،
رجوع به کیکیر شود
لغت نامه دهخدا
(رَ تَ)
حالت و صفت چیزی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به کیفیت شود
لغت نامه دهخدا
(کُ یَیْ کَ)
مصغر کیکه. تخم مرغ کوچک. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کُ یَیْ کیَ)
مصغر کیکه. تخم مرغ کوچک. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(یِنْ)
از نواحی تاریخی آسیای صغیر. یکی از مقاطعات آسیای صغیر است که در برابر جزیره ردس فیمابین کارس و پمفلیه واقع است و دو شهر معظم داشته یکی را پاترا و دیگری را میرا میگفتند. (قاموس کتاب مقدس). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
نام محلی کنار راه خرم آباد به دزفول میان اسفندری و ویسیان در 581100 متری تهران
لغت نامه دهخدا
قرقیهان. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و او را کیکیهان خوانند، گرم و خشک است... (الابنیه چ دانشگاه ص 254). رجوع به قرقیهان شود
لغت نامه دهخدا
تره تیزک: گنده دماغی بنفشه بوی نه کالوخ گنده دهانی کرفس خای نه کیکیز. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تخم مرغ مرغانه کیل: انگلیسی (ستون فقرات کشتی) شاه تیر کشتی، کشتی زغالکش، باژ بندر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیفیه
تصویر کیفیه
کیفیت در فارسی: چگونگی چونی
فرهنگ لغت هوشیار
از توابع پنجک رستاق واقع در منطقه ی کجور
فرهنگ گویش مازندرانی