جدول جو
جدول جو

معنی کیکیز - جستجوی لغت در جدول جو

کیکیز
تره تیزک، برای مثال کیکیز و گندنا و سپندان و کاسنی / این هر چهار گونه که دادی همه دژن (لغتنامه - دژن)
تصویری از کیکیز
تصویر کیکیز
فرهنگ فارسی عمید
کیکیز
تراتیزک را گویند، (فرهنگ جهانگیری)، تره تیزک، (فرهنگ رشیدی)، تفلیسی این کلمه را با زا ضبط کرده، چون این کتاب برای قافیه ها تألیف شده کیکیز را در ردیف کاریزو ارزیز آورده و چون آن را کک کوج و ککز و ککج و ککش و کیکیش نیز گفته اند بی شبهه با زا باشد نه به اراء مهمله، (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
گنده دماغی بنفشه بوی نه کالوخ
گنده دهانی کرفس خای نه کیکیز،
سوزنی (از جهانگیری)،
رجوع به کیکیر شود
لغت نامه دهخدا
کیکیز
تره تیزک: گنده دماغی بنفشه بوی نه کالوخ گنده دهانی کرفس خای نه کیکیز. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تره ای است برگ آن پهن و به تازی جرجیر گویند، (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 188)، کیکیز:
چون با شعرا مرد بکاود و ستیزد
چون بر کس و کون زن خود کارد کیلیز،
؟ (از لغت فرس ایضاً ص 188)
لغت نامه دهخدا
(کَ کی یَ / کیَ)
کیکه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به کیکه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ کی)
به معنی کیکیر است که تره تیزک باشد. (برهان) (آنندراج). جرجیر است. (فهرست مخزن الادویه). کیکیر. کیکیز. تره تیزک. (ناظم الاطباء). رجوع به کیکیر و کیکیز شود
لغت نامه دهخدا
(کَ کی)
به معنی تره تیزک باشد، و آن سبزیی است خوردنی، و به عربی جرجیر گویند، و به این معنی به کسر اول و زای نقطه دار هم به نظر آمده است. (برهان). به معنی سبزیی باشد که تره تیزک خوانند، و به عربی جرجیر گویند، همانا جرجیر معرب گرگیر بوده. (انجمن آرا) (آنندراج). در جهانگیری و رشیدی کیکیز آمده، و چون مبدل ’کیکیش’ است میتوان گفت همین وجه صحیح است. (حاشیۀ برهان چ معین). جرجیر. ترتیزک. تره تیزک. شاهی. تره تندک. این کلمه را گاهی ’کیکبر’ و گاهی به جای ’را’ با ’زا’ (کیکیز) و گاهی ’کیکیر’ و گاهی به جای ’کاف’، ’لام’ (کیلیر) و هم به جای راء مهمله زاء منقوطه (کیلیز) آورده اند و همان ابیات که برای کیکیر مثال آورده اند برای صور دیگر هم شاهد گذرانیده اند. اگر قصیدۀ سوزنی به دست آید اقلاً راء و زاء بودن حرف آخر معلوم می شود. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و زمینهای ترابنده که به زبان خوارزم ’زناف’ گویند و بخار پالیزهای تره چون کرنب و کیکیر و سیر و باقلی و مانند آن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کیکیر و گندنا و سپندان و کاسنی
این هر چهار گونه که دادی همه وژن.
؟ (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی، از یادداشت ایضاً).
چون با شعرا مرد بکاود و ستیزد
چون بر کس و کون زن خود کارد کیکیر.
سوزنی (از یادداشت ایضاً).
رجوع به کیکیز شود
لغت نامه دهخدا