جدول جو
جدول جو

معنی کیکاء - جستجوی لغت در جدول جو

کیکاء(کَ)
مرد بی خیر. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه در او خیری نیست. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِ)
تکیه کردن، (از ’وک ء’)
لغت نامه دهخدا
نام شهری است، ابن البیطار از ابوحنیفه در لغت انجدان نقل کند که انجدان در اراضی میان بست و کیکان روید، (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، رجوع به مادۀ بعد و معجم البلدان ذیل قیقان شود
گردنه ای است که خط سرحدی ایران وترکیه به آن می گذرد، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 41)
لغت نامه دهخدا
نام طایفه ای است از طوایف کرد، (از تاریخ کرد تألیف رشید یاسمی ص 115)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
شترمادۀ فربه بزرگ جثه، یا ناقۀ فربه شگرف تمام سال، یا ناقۀ فراخ پوست سرپستان. کهاء. (منتهی الارب) (ازاقرب الموارد). ماده شتر پیر فربه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
مؤنث اکیح. درشت و سخت و ستبر. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
غوزه ی پنبه
فرهنگ گویش مازندرانی