زالزالک، درخت کوچکی از تیرۀ گل سرخی با گل های سفید و شاخه های خاردار، میوۀ این درخت که شبیه ازگیل اما کوچک تر و زرد رنگ و دارای هستۀ سخت است و در اوایل پاییز می رسد، کویج، کویژ
زالزالَک، درخت کوچکی از تیرۀ گل سرخی با گل های سفید و شاخه های خاردار، میوۀ این درخت که شبیه ازگیل اما کوچک تر و زرد رنگ و دارای هستۀ سخت است و در اوایل پاییز می رسد، کُویج، کِویژ
مستقر پادشاه مکران است، (از حدود العالم، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، نام اشهر مدن مکران، و آن را کیز نیز گویند، (تاج العروس، از یادداشت ایضاً)، نام شهری و ناحیه ای است در بلوچستان، و هم اکنون به همین نام معروف است و نزد جغرافی نویسان قدیم هم معروف بوده و گاهی برای تسمیۀ تمام ناحیه لفظ ’کیج و مکران’ را اطلاق می کرده اند، معرب این کلمه ’کیز’است، احتمال اینکه، کلمه ’کپچ’ (قفص) باشد مورد ندارد، (تاریخ بیهقی چ فیاض حاشیۀ ص 244) : ز زابل تا به کابل کیج و سقلاب سراسر ملک هندستان گرفته، ؟ رجوع به کیچ و کیز شود یکی از شهرهای ماوراءالنهر بر کنار جیحون است نزدیک وخش و ختلان، (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
مستقر پادشاه مکران است، (از حدود العالم، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، نام اشهر مدن مکران، و آن را کیز نیز گویند، (تاج العروس، از یادداشت ایضاً)، نام شهری و ناحیه ای است در بلوچستان، و هم اکنون به همین نام معروف است و نزد جغرافی نویسان قدیم هم معروف بوده و گاهی برای تسمیۀ تمام ناحیه لفظ ’کیج و مکران’ را اطلاق می کرده اند، معرب این کلمه ’کیز’است، احتمال اینکه، کلمه ’کپچ’ (قفص) باشد مورد ندارد، (تاریخ بیهقی چ فیاض حاشیۀ ص 244) : ز زابل تا به کابل کیج و سقلاب سراسر ملک هندستان گرفته، ؟ رجوع به کیچ و کیز شود یکی از شهرهای ماوراءالنهر بر کنار جیحون است نزدیک وخش و ختلان، (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
خر دم بریده، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، در برهان کیج را هم به معنی خر دم بریده ضبط کرده، (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، چاروایی را نیز گفته اند که زیر گلو و زیر دهانش ورم و آماس کرده باشد، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، در برهان کبج هم بدین معنی آمده است، (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
خر دم بریده، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، در برهان کیج را هم به معنی خر دم بریده ضبط کرده، (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، چاروایی را نیز گفته اند که زیر گلو و زیر دهانش ورم و آماس کرده باشد، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، در برهان کبج هم بدین معنی آمده است، (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
په کردن گفتن کسی را تا بوی دهن او دریافت گردد. (از منتهی الارب) : کاهه کیهاً، هه کردن فرمود او را تا بوی دهن او را دریابد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
په کردن گفتن کسی را تا بوی دهن او دریافت گردد. (از منتهی الارب) : کاهه کیهاً، هه کردن فرمود او را تا بوی دهن او را دریابد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
مرد به ستوه آمده از حیله و فریب خود که کسی بدو توجه نکند. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به ستوه آمده از حیلت خویش که وی را از آن فایدتی نباشد، و گویند کسی که او را حیلت و تصرفی نباشد. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ج 9 ص 410)
مرد به ستوه آمده از حیله و فریب خود که کسی بدو توجه نکند. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به ستوه آمده از حیلت خویش که وی را از آن فایدتی نباشد، و گویند کسی که او را حیلت و تصرفی نباشد. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ج 9 ص 410)
نوعی از علک رومی است که مصطکی باشد. (برهان) (آنندراج). مصطکی را گویند. (فرهنگ جهانگیری). مصطکی همان کیه است، و آن را علک الروم و علک رومی نیز گویند، و نوعی از آن سیاه است که مصطکی نبطی نامیده می شود. نام کیه محل اصلی این نهال را تعیین می کند و آن جزیره کیو (کئوس) در مجمع الجزایر یونان است. (از حاشیۀ برهان چ معین). مأخوذ از کیو نام جزیره ای که منشاء این گیاه بوده است. علک رومی. علک الروم. مصطکی. (فرهنگ فارسی معین)
نوعی از علک رومی است که مصطکی باشد. (برهان) (آنندراج). مصطکی را گویند. (فرهنگ جهانگیری). مصطکی همان کیه است، و آن را علک الروم و علک رومی نیز گویند، و نوعی از آن سیاه است که مصطکی نبطی نامیده می شود. نام کیه محل اصلی این نهال را تعیین می کند و آن جزیره کیو (کئوس) در مجمع الجزایر یونان است. (از حاشیۀ برهان چ معین). مأخوذ از کیو نام جزیره ای که منشاء این گیاه بوده است. علک رومی. علک الروم. مصطکی. (فرهنگ فارسی معین)
نام درختی است پرخار و میوۀ آن شبیه به توت باشد. و بعضی گویند رستنیی بود که مانند عشقه خود را بر درخت پیچد، و میوۀ آن به توت ماند، و به عربی علیق خوانند. (برهان). تمش و علیق و نوعی از عشقه. (ناظم الاطباء). تمشک. (فرهنگ فارسی معین). اسم فارسی علیق است. (فهرست مخزن الادویه)
نام درختی است پرخار و میوۀ آن شبیه به توت باشد. و بعضی گویند رستنیی بود که مانند عشقه خود را بر درخت پیچد، و میوۀ آن به توت ماند، و به عربی علیق خوانند. (برهان). تمش و علیق و نوعی از عشقه. (ناظم الاطباء). تمشک. (فرهنگ فارسی معین). اسم فارسی علیق است. (فهرست مخزن الادویه)
کهیچ. (ناظم الاطباء). قلعه ای است معروف قریب به مکران که به کیج و مکران شهرت دارد و از ولایات نزدیک سیستان است، و آن را کهی نیز گویند. و بعضی کهیج را معرب کهی دانسته اند. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به کهیچ شود
کهیچ. (ناظم الاطباء). قلعه ای است معروف قریب به مکران که به کیج و مکران شهرت دارد و از ولایات نزدیک سیستان است، و آن را کهی نیز گویند. و بعضی کهیج را معرب کهی دانسته اند. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به کهیچ شود
آلوی کوهی را گویند و به عربی زعرور خوانند و درخت آن را عوسج می گویند. (برهان) (آنندراج). زالزالک و کیل کوهی که به تازی زعرور و درخت آن را عوسج گویند. (ناظم الاطباء). در مخزن الادویه ’کوهنج’ اسم فارسی زعرور است... ’کوهی’ و ’کوهیج’ به فارسی زعرور جبلی است. ’کویج’ و ’کویژ’ اسم فارسی زعرور احمر بستانی است، و نزد بعضی کویژ به زای فارسی به معنی مطلق زعرور است. در تحفۀ حکیم مؤمن ’کویج’، اسم فارسی زعرور است ظاهراً اصل کلمه کوهیج، کوهیک (= کوهی، جبلی) و صفت است و کویج و کوهج مخفف آن است. (حاشیۀ برهان چ معین). و رجوع به کوهیج شود
آلوی کوهی را گویند و به عربی زعرور خوانند و درخت آن را عوسج می گویند. (برهان) (آنندراج). زالزالک و کیل کوهی که به تازی زعرور و درخت آن را عوسج گویند. (ناظم الاطباء). در مخزن الادویه ’کوهنج’ اسم فارسی زعرور است... ’کوهی’ و ’کوهیج’ به فارسی زعرور جبلی است. ’کویج’ و ’کویژ’ اسم فارسی زعرور احمر بستانی است، و نزد بعضی کویژ به زای فارسی به معنی مطلق زعرور است. در تحفۀ حکیم مؤمن ’کویج’، اسم فارسی زعرور است ظاهراً اصل کلمه کوهیج، کوهیک (= کوهی، جبلی) و صفت است و کویج و کوهج مخفف آن است. (حاشیۀ برهان چ معین). و رجوع به کوهیج شود