جدول جو
جدول جو

معنی کیماوی - جستجوی لغت در جدول جو

کیماوی
(وی ی)
منسوب به کیمیاء. (ناظم الاطباء). کیمی ّ. منسوب به کیمیاء. (از اقرب الموارد) ، عالم به کیمیا. ج، کیماویون. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کیمیاوی
تصویر کیمیاوی
مربوط به کیمیا، شیمیایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیماری
تصویر بیماری
رنجوری، ناخوشی، مرض
بیماری ارثی: در پزشکی هر یک از بیماری هایی که به وسیلۀ پدر و مادر یا اجداد به فرد منتقل می شود
بیماری های زهروی: در پزشکی بیماری های مقاربتی، از قبیل سوزاک و سیفلیس
بیماری عفونی: در پزشکی مرضی که به واسطۀ میکروب مخصوص عارض می شود و با تماس مستقیم یا غیر مستقیم قابل انتقال به دیگری است
بیماری مقاربتی: در پزشکی هر یک از بیماری هایی که به وسیلۀ آمیزش جنسی با شخص بیمار به فرد منتقل می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیمانی
تصویر پیمانی
کارمندی که استخدام او با قرارداد باشد، قراردادی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کیمیایی
تصویر کیمیایی
کیمیاوی، مربوط به کیمیا، شیمیایی
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
منسوب به تیماء که بلدی است از بلاد تبوک در نصف طریق شام. (از سمعانی). رجوع به تیماء شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیمانی
تصویر پیمانی
قرار دادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیماور
تصویر نیماور
نامور نام آور. توضیح در اسامی اسپهبدان طبرستان آمده
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به کیمیا مربوط به کیمیا، کیمیاگر: ز عکس رخم خاک هر کوچه زر شد ترا کیسه خالی و من کیمیایی. (نادم گیلانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمیابی
تصویر کمیابی
کم یاب بودن ندرت، نا یابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلماچی
تصویر کلماچی
(کلمه تازی چی ترکی) ترجمان (مترجم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلمانی
تصویر کلمانی
زبان آور: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به کرمان: از مردم کرمان اهل کرمان: شاه نعمه الله کرمانی، ساخته و پرداخته کرمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبراوی
تصویر کبراوی
کبراوی در فارسی کسی که از شیخ نجم الدین کبری پیروی میکند
فرهنگ لغت هوشیار
در ترکیب آید عمل پیماینده: آسمان پیمایی باد پیمایی بحر پیمایی قدح پیمایی
فرهنگ لغت هوشیار
پی زاوی: زاو در پارسی برابر است با دره و شکاف از مردم پیزاو پایزاو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیماری
تصویر تیماری
اندوهگینی، گرفتگی
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به کیمیا مربوط به کیمیا، کیمیاگر: ز عکس رخم خاک هر کوچه زر شد ترا کیسه خالی و من کیمیایی. (نادم گیلانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیمائی
تصویر پیمائی
عمل پیماینده، آسمان پیمائی، باد پیمائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیماری
تصویر بیماری
ناتندرستی ناخوشی مرض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیمانی
تصویر پیمانی
((پِ))
کارمندی که استخدام رسمی نباشد، قراردادی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیکاوی
تصویر پیکاوی
تفحص
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کمیابی
تصویر کمیابی
قحطی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کیمیایی
تصویر کیمیایی
شیمیایی
فرهنگ واژه فارسی سره
شیمی دان، کیمیادان، شیمیایی، کیمیایی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بیماری
تصویر بیماری
Ailment, Illness, Morbidity, Sickness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کیهانی
تصویر کیهانی
Cosmic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کمیابی
تصویر کمیابی
Scarceness, Skimpiness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
شیمیایی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از کمیابی
تصویر کمیابی
escassez
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کیهانی
تصویر کیهانی
cósmico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بیماری
تصویر بیماری
недуг , болезнь , заболеваемость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بیماری
تصویر بیماری
Erkrankung, Krankheit, Morbidität
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کیهانی
تصویر کیهانی
kosmisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کمیابی
تصویر کمیابی
Knappheit
دیکشنری فارسی به آلمانی