جدول جو
جدول جو

معنی کیغاتس - جستجوی لغت در جدول جو

کیغاتس
(تِ)
نام مردی دانا و عالم و فصیح. (ناظم الاطباء). در اشتینگاس بدین معنی کیغانس آمده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کیارس
تصویر کیارس
(پسرانه)
کیارش، از شخصیتهای شاهنامه، نام دومین پسر کیقباد پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کیاست
تصویر کیاست
زیرکی، هوشیاری
فرهنگ فارسی عمید
عنوانی رسمی بود که رومیان قدیم بر مدنیون داخل شهر روم اطلاق می کردند، (اعلام تمدن قدیم تألیف فوستل دو کولانژ ترجمه نصراﷲ فلسفی)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
زیرکی و تیزفهمی و هوشیاری. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). زیرکی، و کسانی که به کاف فارسی خوانند محض غلط است چرا که لفظاً عربی است و در عربی کاف فارسی نمی آید. (غیاث) (آنندراج) : چه حال خرد و کفایت و کیاست تو معلوم است. (کلیله و دمنه). آنکه از ایشان به خرد منسوب بود و به کیاست موسوم بیرون رفت. (کلیله و دمنه). نظام الملک به رأی و کیاست... دشمن جان اوبود. (سلجوقنامۀ ظهیری). ارکان دولت و اعضاد آن حضرت به تقدم او در کفایت و کیاست معترف. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 24). سرهنگ زاده ای را بر در سرای اغلمش دیدم که عقل و کیاستی و فهم و فراستی زایدالوصف داشت. (گلستان). ملوک وافرفراست و سلاطین کامل کیاست. (حبیب السیر چ تهران جزو 4 از مجلد 3 ص 322).
- صاحب کیاست، زیرک و هوشیار و خردمند. (ناظم الاطباء).
، دانایی. (آنندراج) (غیاث). دانایی و فراست. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) ، جلددستی در کارها. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح فلسفه) تمکن نفس است از استنباط ’ما هو انفع’ (آنچه سودمندتر است) برای شخصی که ادراک مصالح و مفاسد خود کند. (از فرهنگ علوم عقلی تألیف سیدجعفر سجادی)
لغت نامه دهخدا
جماشی بود، آن که پنهانک دوست را بیند گویند کیغالکی کرد، (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 330)، رجوع به کنغال و کنغالگی شود
لغت نامه دهخدا
آرماندو (از 1861- 1928 میلادی) فلدمارشال ایتالیائی، وی در جنگ جهانی اول سپاهیان اتریش - هنگری را در ویتوریوونتو شکست داد و در 3 نوامبر 1918 میلادی بر اساس تسلیم بلاشرط اتریش - هنگری پیمان ترک مخاصمه منعقد کرد، (دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان پسکوه است که در بخش قاین شهرستان بیرجند واقع است و 611 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(کَیْ یا)
بسیار زیرک و تیزهوش:
ای ز نعت تو عاجزو حیران
وهم حذاق و فکرت کیاس.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
جان، شاعر انگلیسی که به سال 1795 میلادی در ’فینسبوری’ متولد شد و به سال 1821 در ’روم’ درگذشت، او در رشتۀ پزشکی (جراحی) تحصیل می کرد و به علت علاقۀ شدیدی که به شعر داشت تحصیل خود را رها کرد و در سال 1817 در 21سالگی اولین مجموعۀ اشعارش را منتشر ساخت ولی نتوانست در ردیف شعرای معاصر خود قرار گیرد، آثار معروف او ’روی یک گلدان یونانی’ و ’به بلبل’ و ’به پائیز’ است، (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(یِ لِ)
ایالتی از ارمنستان قدیم. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
رجوع به گیخاتو و حبیب السیر چ خیام ج 3 صص 134- 138 و مرآت البلدان ج 1 ص 393 و سبک شناسی بهار ج 3 ص 342و تاریخ ادبیات ادوارد براون ج 3 صص 33- 45 شود
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ وو)
نام یکی از چهار پسر کیقباد است. (برهان) (آنندراج). نام دومین پادشاه از سلسلۀ کیان. (ناظم الاطباء). دومین پادشاه کیانی، و به قول بندهش و بسیاری از مورخین پسر اپیوه و نوۀ کیقباد است. این اسم در اوستا کوی اوسن یا اوسذن می باشد. (یشتها تألیف پورداود صص 227- 237). رجوع به همین مأخذ و مجمل التواریخ صص 45- 48 شود
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ وو)
به معنی عادل و اصیل و نجیب باشد، چه کی به معنی عادل و کاوس به معنی اصیل و نجیب هم آمده است. (برهان) (آنندراج). عادل و اصیل و نجیب. (ناظم الاطباء). رجوع به ’کی’ و ’کاوس’ و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(کِ کَ)
دهی از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان بهبهان است و 923 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از حکما که در صنعت کیمیا (زرسازی) بحث کرده و به عمل اکسیر تام رسیده است، (از الفهرست ابن الندیم، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کیاست
تصویر کیاست
زیرکی و تیز فهمی و هوشیاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیاست
تصویر کیاست
((سَ))
زیرکی، تیزهوشی، دانایی، فراست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کیاست
تصویر کیاست
زیرکی، هوشیاری
فرهنگ واژه فارسی سره
تدبیر، تیزفهمی، درایت، زیرکی، فراست، هوش، هوشیاری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کرم برنج و لوبیا
فرهنگ گویش مازندرانی