جدول جو
جدول جو

معنی کیسوم - جستجوی لغت در جدول جو

کیسوم(سِ دِهْ)
قریه ای است از اعمال سمیساط. بازار و دکانهای بسیار و حصار بزرگی دارد. (از معجم البلدان). اسم اعجمی است، و آن نام جایی است، و یکسوم نیز گفته می شود. (از المعرب جوالیقی ص 291). رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَ)
برنجاسف. (یادداشت مؤلف). رجوع به قیصوم شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
خر اهلی. (از منتهی الارب) (از لسان العرب). ج، کعاسیم
لغت نامه دهخدا
(یَ)
اکسوم. روضه یکسوم، مرغزار تر و تازه و نمناک، مرغزار انبوه و برهم نشسته گیاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
ابن ابرهه الاشرم. دومین ملک حبشی که بر یمن حکومت کرد. صاحب مجمل التواریخ والقصص می نویسد: ’پس ابرهه بن الاشرم پادشاه گشت و او اصحاب الفیل است آنکه کیداو در تفصیل بود و اندر عهد او مولود پیغامبر بود علیه السلام. از بعد او پسرش یکسوم پادشاهی کرد و سیرت ایشان زشت گشت در یمن و بیداد پیشه گرفتند. یکسوم هفده سال پادشاهی کرد’. (مجمل التواریخ والقصص ص 171)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
درگذرنده در کارها. (ناظم الاطباء). درگذرنده در امور. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شتابکار و جلد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ سَ)
پدر بطنی، کیاسم فرزندان او که درگذشتند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نام پدرگروهی از تازیان که منقرض شده اند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سُ کُ)
دهی از دهستان حومه بخش آستانه است که در شهرستان لاهیجان واقع است و 211 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
کوهی است متصل به کوه فرقد و در آن هردو، جز درخت نبع و شوحط دیگر نروید و بوزینه ها در وی بسیار باشد. بر فراز آنها رفتن بسی دشوار باشد و مسکن میمونهاست و آب آن منحصراً از آب باران جمع شده در گودالهاست. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کعسوم
تصویر کعسوم
خر از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یکسوم
تصویر یکسوم
عددکسر یک ثلث ثلث سه یک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسوم
تصویر کسوم
برنده کسی که در کار برندگی دارد
فرهنگ لغت هوشیار