جدول جو
جدول جو

معنی کیستی - جستجوی لغت در جدول جو

کیستی
هویت
تصویری از کیستی
تصویر کیستی
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نیستی
تصویر نیستی
عدم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیستی
تصویر بیستی
سکه ایست معادل بیست درم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چیستی
تصویر چیستی
ماهیت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کاستی
تصویر کاستی
تقصان، نقیصه، نقص، معضل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از چیستی
تصویر چیستی
ماهیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیستی
تصویر پیستی
پیس برص: بر پهلوی چپ وی یک ورم سپید یست که بجز از پیستی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاستی
تصویر کاستی
کمی، کم شدگی، تقلب، دروغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیستی
تصویر نیستی
عدم، نابودی، در تصوف فنا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاستی
تصویر کاستی
کمی نقصان کم شدگی منقصت مقابل افزونی بیشی: (خداوند هستی و هم راستی از اویست بیشی و هم کاستی)، ضرر زیان، انحراف منحرف شدن کجی کژی: (چنین گفت موبد بشاه جهان که آن گور دیوی بد اندر نهان که بهرام را خواند از راستی پدید آرد اندر روش کاستی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیستی
تصویر نیستی
عدم فنا: مقابل هستی: (ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی وانگه برو که رستی از نیستی و هستی) (حافظ. 302)، بی چیزی فقر: (نیستی راست صابری شاکر در خدا داده حاتمی دگرست)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاستی
تصویر کاستی
نقصان، کم شدگی، کم خردی، نادانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیستی
تصویر نیستی
ناپدیدی، فنا، فقر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کستی
تصویر کستی
کمربند مقدس
فرهنگ لغت هوشیار
کلمه استفهام است مرکب از که و است که از حروف روابط است، کلمه فعل یعنی کی هست و چه کس است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کستی
تصویر کستی
((کُ تِ))
کشتی، زنار و ریسمانی که ترسایان و هندوان و زرتشتیان بر کمر بندند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کیست
تصویر کیست
کیسه ای با جدار غشایی در بافت ها، دارای ماده مایع یا نیمه جامد که ممکن است طبیعی یا مرضی باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کستی
تصویر کستی
کشتی، در آیین زردشتی کمربند مقدسی که پس از هفت سالگی موظف به بستن آن هستند، کمربند، برای مثال بر کمرگاه تو از کستی جوزاست بتا / چه کشی بیهده کستی و چه بندی کمرا (خسروی - شاعران بی دیوان - ۱۷۲)
کستی کردن: کشتی گرفتن، مقابله کردن، برای مثال به زور آنکه با باده کستی کند / فکنده ست هرگه که مستی کند (اسدی - ۵۰)
فرهنگ فارسی عمید