جدول جو
جدول جو

معنی کیبرکوه - جستجوی لغت در جدول جو

کیبرکوه
(تُ)
دهی از دهستان جلگه زوزن است که در بخش خواف شهرستان تربت حیدریه واقع است و 542 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

یکی از دهستانهای بخش قاین شهرستان بیرجند است که از خاور به مرز ایران و افغانستان و از جنوب به دهستان طبس مسینا و از باختر به دهستان زهان و از شمال به بخش خواف محدود است و قراء مهم آن بهناباد و آبیز است که نخستین 612 تن و دومین 1369 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند. جلگه و معتدل است. سکنه 448تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات و چغندر است. شغل زراعت. راه مالرو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
براکوه: هر، شهرکیست به برکوه نهاده و با آبهای بسیار. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
مکنی به ابوحارث و ملقب به ملک المجاهدین یا ملک منصور بن شاذی بن مردان عم صلاح الدین ایوبی حکمران حمص (از 581 هجری قمری)، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
قلۀ مهم کوههای غربی یزد، به ارتفاع 3660 گز، (از جغرافیای طبیعی کیهان)، نام کوهی به یزد، (یادداشت مؤلف)، کوهی است در جنوب غربی یزد که قلۀ آن 4075 گز ارتفاع دارد، وجود همین کوه سبب شده است که در کنار دشتی سوزان و بی آب و علف، یزد و اطراف آن آب و هوایی بسیار خنک و مطبوع داشته باشد، (از فرهنگ فارسی معین)
دهی است از بخش رودبار شهرستان رشت، سکنۀ آن 812 تن، آب آن از چشمه های محلی، حمام و سه باب دکان دارد و روی ارتفاعات (4هزارگزی) آن آثار دو قلعۀ خرابۀ قدیمی به نام کول و چهل گزچال دیده می شود، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)، نام کوهی میان رودبار و رشت، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(زَ بَ)
دهی از دهستان بنجاب بخش طبس از شهرستان فردوس است که در 153 هزارگزی شمال خاوری طبس واقع است. کوهستانی و گرمسیر است و تعداد سکنۀ آن 95 تن شیعۀ فارسی زبان اند. آب آن از قنات و محصول آن غلات، ذرت و شغل اهالی زراعت است و دارای راه مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان عمارلوی بخش رودبار شهرستان رشت، واقع در جنوب خاوری رودبار و 14هزارگزی جنوب باختر امام، کوهستانی، سردسیر، دارای 750 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات و بنشن و گردوو لبنیات و عسل، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، این ده مرکب از دو آبادی است و فاصله آن دو در حدود سه هزار گز است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ)
از کوه های منطقۀ لرستان و تنها کوه مرتفعی است که در آن ناحیه به نظر می آید و مردم محل ’کورکوه’ گویند. این کوه بزرگ و عریض حد فاصل بین پیشکوه و پشتکوه لرستان است. به عبارت دیگر شرق این کوه مرتفع از صالح آباد تا شیروان کشیده شده و در آن اشکفتها (شکاف. غار) است و آثاری از زمان ساسانیان در آنها هست. قلل این کوه در تمام مواقع سال بجز دو ماه مستور از برف است. در این کوه گردنه های کوچک نیز هست که در تمام مدت زمستان و بهار غیر قابل عبور و مرور است. کوههای ناحیۀ لرستان هم به دو قسمت تقسیم می شود که حد فاصلشان کبیر کوه است. (از جغرافیای غرب ایران ص 27 و 28). رجوع به جغرافیای غرب ایران شود
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
ابرقو. ابرقوه
لغت نامه دهخدا
نام ناحیه ای است در جانب جنوبی شهر لار، و طرف جنوبی این ناحیه را دریای فارس فراگرفته است، درازای آن ازکهفرخان مغو تا مقام نخیلو 25 فرسخ و پهنا از ابوالعسکر تا چیرو هفت فرسخ است، (از فارسنامۀ ناصری)
از بلوکات ناحیۀ عباسی، طول 105 وعرض 42 کیلومتر، در جنوب شرقی لار واقع شده و مرکز آن بندر چارک است و 36 قریه دارد، (یادداشت مؤلف)
نام ناحیه ای است در رامجرد فارس و در جنوب آن شهر واقع گشته است، (از فارسنامۀ ناصری)
نام ناحیه ای است در فسا به فارس در میانۀ جنوب و مشرق آن شهر، (از فارسنامۀ ناصری)
نام ناحیه ای است در کوه کیلویۀ فارس، (از فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(کِ گِ)
دهی از دهستان لیراوی است که در بخش دیلم شهرستان بوشهر واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
طایفه ای از کردان ساکن پشتکوه هستند. محل سکونت طوایف پشتکوه در جنوب کرمانشاه، رود خانه صیمره، دزفول، بین النهرین است. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 67 و 68)
لغت نامه دهخدا
نوعی گرز از سنگ، جمع عربی آن کابرکوبات است
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابرکوه
تصویر ابرکوه
ابرقو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کبرکو
تصویر کبرکو
آقچه قیلین
فرهنگ واژه فارسی سره
از توابع پنجک رستاق واقع در منطقه ی کجور
فرهنگ گویش مازندرانی