جدول جو
جدول جو

معنی کیایان - جستجوی لغت در جدول جو

کیایان
جمع واژۀ کیا، کیاها، بزرگان، سروران: محتشمان، بی حشمت و کیایان، بی کرد و کیا و حرمت شدند، (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرایان
تصویر سرایان
در حال سرودن، در حال آوازخوانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیاگان
تصویر نیاگان
نیاکان، اجداد، پدران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زینیان
تصویر زینیان
زنیان، گیاهی خودرو با گلهای سفید و دانه هایی زرد رنگ و خوش بو با طعم کمی تند و تلخ که گاهی روی نان می ریخته اند و برای تهیه اسانس کاربرد دارد، زینان، نینیا، ساسم، جوانی، نغن، نغنخوٰاد، نغنخوٰالان، نانخوٰاه، نان خوٰاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیاکان
تصویر نیاکان
اجداد، پدران
فرهنگ فارسی عمید
معبر عمومی در شهرها که مردم از طرفین آن و وسایل نقلیه در وسط آن رفت و آمد می کنند، راه راست و هموار در باغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیابان
تصویر بیابان
دشت، صحرا، زمین پهناور و بی آب و علف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نمایان
تصویر نمایان
واضح، هویدا، نمودار، پیدا و آشکار
نمایان شدن: ظاهر شدن، آشکار شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درایان
تصویر درایان
در حال حرف زدن، دراینده، گوینده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیازیان
تصویر نیازیان
حاجتمندان، کنایه از عاشقان
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان، واقعدر 14 هزارگزی جنوب باختری سنقر و 5 هزارگزی باختر شوسۀ سنقر به کرمانشاه با 265 تن سکنه، آب آن از رودخانه و چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و تریاک و توتون و انگور و قلمستان شغل اهالی زراعت و قالیچه و جاجیم و پلاس بافی است و از طریق عباس آباد در تابستان می توان اتومبیل برد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه شهرستان مشهد. واقع در 28هزارگزی باختر و مشهد و شمال کشف رود. این دهکده در جلگه واقع، با آب و هوای نواحی سردسیری و دارای 108 تن سکنه است. آب آن از رودخانه و محصول آنجا غلات، بنشن و شغل اهالی زراعت، مالداری و قالیچه بافی می باشد. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
در حال آلودن
لغت نامه دهخدا
به معنی فدا و قربان باشد، و آن بدلی است که خود را / دیگری را بدان از بلا برهانند، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، کیریان به یای حطی به وزن میهمان، در برهان فدا و قربان، و این تصحیف است، صحیح کربان به وزن و معنی قربان است، (از فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(خَیْ یا)
دهی است از دهستان حومه بخش طراهان شهرستان خرم آباد. واقع در 34 هزارگزی جنوب باختری کوهدشت و 34 هزارگزی جنوب باختری راه خرم آباد به کوهدشت. با180 تن سکنه. آب آن از نهر خسروآباد و راه آن مالرومی باشد و در تابستان می توان اتومبیل برد ساکنان از طایفۀ نورعلی اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نام سلسلۀ کیان از پادشاهان ایران. (ناظم الاطباء). منسوب به کیان، دومین سلسلۀ پادشاهی از دورۀ تاریخ افسانه ای ایران. کریستن سن و گروهی دیگر به استناد اوستا و داستانهای ملی و دینی ساسانیان معتقدند که تاریخ کیانیان واقعی است و بر مبنای اساطیری استوارنیست. پادشاهان این سلسله را به این ترتیب آورده اند: 1- کیقباد (کیغباد). 2- کیکاوس بن کیقباد. 3- کیخسروبن سیاوش بن کیقباد. 4- کی لهراسب بن کیوجی بن کی منش بن کیقباد. 5- گشتاسب بن لهراسب. 6- بهمن بن اسفندیاربن گشتاسب. 7- همای، بنابه روایتی زن و به روایتی دختر بهمن که پس از وی بر تخت نشست. 8- داراب اول، پسر همای. 9- داراب دوم، وی با اسکندر جنگها کرده و شکست خورد و در نتیجه سلسلۀ کیانی از بین رفت. ازاین فهرست پیداست که دو تن آخر از سلسلۀ کیانی با دو تن از سلسلۀ هخامنشی (داریوش اول، داریوش سوم) تطبیق می کند. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کی و کیان در همین لغت نامه و یشتها تألیف پورداود ج 2 صص 207- 288 و ایران باستان ج 3 ص 2264، 2543، 2574 شود
لغت نامه دهخدا
از شواهد زیر برمی آید که کیاکان ظاهراً نام جماعتی بوده است که معاصر مؤلف کتاب النقض، در ساری و ارم می زیسته اند و از طبقات پست اجتماع آن روزگار بوده اند: و عجب است که خران ورامین و کفشگران درغابش و عوانان قم و... و کیاکان ساری و ارم و خربندگان سبزوار در قفای محمد و علی بدارند و به بهشت برند... و صحابۀ رسول و بزرگان و امامان را به دوزخ برند. (کتاب النقض ص 296). و لشکر این علویان دانی که باشند کفشگران درغابش و... گنده دهقانان ورامین و کیاکان ساری و ارم. (کتاب النقض ص 474)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیاکان
تصویر نیاکان
اجداد، گذشتگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنایان
تصویر بنایان
جمع بنا، رمن ساختگی والاد گران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیابان
تصویر بیابان
زمین پهناور و بی آب و علف
فرهنگ لغت هوشیار
راه گشاده و همواری که برای عبور و مرور در باغ سازند و کناره های آنرا گل کاری کنند، هر کوی مستقیم و فراخ و دراز که اطراف آن درخت و گل باشد، راه گشاد و هموار در شهر که مردم از آن عبور کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرایان
تصویر سرایان
سراینده، در حال سرودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمایان
تصویر نمایان
ظاهر و آشکار، واضح، هویدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبایان
تصویر آبایان
نام کوهیست که گویند ارتفاع آن چهل فرسنگ است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلایان
تصویر آلایان
در حال آلودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زینیان
تصویر زینیان
تخمی است که آنرا بر روی نان پاشند نانخواه
فرهنگ لغت هوشیار
راه گشاده و هموار در شهر که مردم و وسائل نقلیه در آن رفت و آمد کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیابان
تصویر بیابان
صحرای بی آب و علف، دشت لم یزرع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرایان
تصویر سرایان
((سَ))
سراینده، در حال سرودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیاکان
تصویر نیاکان
جمع نیاک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نمایان
تصویر نمایان
((نَ))
ظاهر، هویدا، آشکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیابان
تصویر خیابان
جاده، راه عریض و هموار در شهر که مردم از آن عبور کنند و اطراف آن مغازه یا خانه باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیابان
تصویر بیابان
صحرا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نمایان
تصویر نمایان
ظاهر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نیاکان
تصویر نیاکان
اجداد، آباء
فرهنگ واژه فارسی سره