کرسان، ظرف چوبی یا گلی برای قرار دادن نان یا غذای دیگر در آن، صندوق چوبی یا گلی، کارگاه، کارستان، محل کار، برای مثال به نزدیک دریا یکی شارسان / پی افگند و شد شارسان کارسان (فردوسی۴ - ۱۸۸۶)
کرسان، ظرف چوبی یا گلی برای قرار دادن نان یا غذای دیگر در آن، صندوق چوبی یا گلی، کارگاه، کارستان، محل کار، برای مِثال به نزدیک دریا یکی شارسان / پی افگند و شد شارسان کارسان (فردوسی۴ - ۱۸۸۶)
کاروان، گروه مسافرانی که با هم سفر می کنند، چیزی که اجزای آن به دنبال هم می آید، اتاقک چرخ داری که به پشت اتومبیل وصل می شود و برای حمل کالا، حیوانات و اقامت در سفر مورد استفاده قرار می گیرد
کاروان، گروه مسافرانی که با هم سفر می کنند، چیزی که اجزای آن به دنبال هم می آید، اتاقک چرخ داری که به پشت اتومبیل وصل می شود و برای حمل کالا، حیوانات و اقامت در سفر مورد استفاده قرار می گیرد
گروه مسافرانی که با هم سفر می کنند، کنایه از چیزی که اجزای آن به دنبال هم می آید، اتاقک چرخ داری که به پشت اتومبیل وصل می شود و برای حمل کالا، حیوانات و اقامت در سفر مورد استفاده قرار می گیرد کاروان زدن: کنایه از دزدیدن اموال مسافران کاروان با حمله به آن
گروه مسافرانی که با هم سفر می کنند، کنایه از چیزی که اجزای آن به دنبال هم می آید، اتاقک چرخ داری که به پشت اتومبیل وصل می شود و برای حمل کالا، حیوانات و اقامت در سفر مورد استفاده قرار می گیرد کاروان زدن: کنایه از دزدیدن اموال مسافران کاروان با حمله به آن
دهی است از دهستان مهرانرود بخش بستان آباد شهرستان تبریز، واقع در 8هزارگزی شوسۀ بستان آباد - تبریز با 503 تن سکنه، آب آن از رودخانه است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان مهرانرود بخش بستان آباد شهرستان تبریز، واقع در 8هزارگزی شوسۀ بستان آباد - تبریز با 503 تن سکنه، آب آن از رودخانه است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
بنابه قول ابوریحان بیرونی پدر کی لهراسب بوده است، اما مسعودی و حمزۀ اصفهانی کیوجی نقل کرده اند، (مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی تألیف معین متن و حاشیه ص 322)
بنابه قول ابوریحان بیرونی پدر کی لهراسب بوده است، اما مسعودی و حمزۀ اصفهانی کیوجی نقل کرده اند، (مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی تألیف معین متن و حاشیه ص 322)
نام سلسلۀ کیان از پادشاهان ایران. (ناظم الاطباء). منسوب به کیان، دومین سلسلۀ پادشاهی از دورۀ تاریخ افسانه ای ایران. کریستن سن و گروهی دیگر به استناد اوستا و داستانهای ملی و دینی ساسانیان معتقدند که تاریخ کیانیان واقعی است و بر مبنای اساطیری استوارنیست. پادشاهان این سلسله را به این ترتیب آورده اند: 1- کیقباد (کیغباد). 2- کیکاوس بن کیقباد. 3- کیخسروبن سیاوش بن کیقباد. 4- کی لهراسب بن کیوجی بن کی منش بن کیقباد. 5- گشتاسب بن لهراسب. 6- بهمن بن اسفندیاربن گشتاسب. 7- همای، بنابه روایتی زن و به روایتی دختر بهمن که پس از وی بر تخت نشست. 8- داراب اول، پسر همای. 9- داراب دوم، وی با اسکندر جنگها کرده و شکست خورد و در نتیجه سلسلۀ کیانی از بین رفت. ازاین فهرست پیداست که دو تن آخر از سلسلۀ کیانی با دو تن از سلسلۀ هخامنشی (داریوش اول، داریوش سوم) تطبیق می کند. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کی و کیان در همین لغت نامه و یشتها تألیف پورداود ج 2 صص 207- 288 و ایران باستان ج 3 ص 2264، 2543، 2574 شود
نام سلسلۀ کیان از پادشاهان ایران. (ناظم الاطباء). منسوب به کیان، دومین سلسلۀ پادشاهی از دورۀ تاریخ افسانه ای ایران. کریستن سن و گروهی دیگر به استناد اوستا و داستانهای ملی و دینی ساسانیان معتقدند که تاریخ کیانیان واقعی است و بر مبنای اساطیری استوارنیست. پادشاهان این سلسله را به این ترتیب آورده اند: 1- کیقباد (کیغباد). 2- کیکاوس بن کیقباد. 3- کیخسروبن سیاوش بن کیقباد. 4- کی لهراسب بن کیوجی بن کی منش بن کیقباد. 5- گشتاسب بن لهراسب. 6- بهمن بن اسفندیاربن گشتاسب. 7- همای، بنابه روایتی زن و به روایتی دختر بهمن که پس از وی بر تخت نشست. 8- داراب اول، پسر همای. 9- داراب دوم، وی با اسکندر جنگها کرده و شکست خورد و در نتیجه سلسلۀ کیانی از بین رفت. ازاین فهرست پیداست که دو تن آخر از سلسلۀ کیانی با دو تن از سلسلۀ هخامنشی (داریوش اول، داریوش سوم) تطبیق می کند. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کی و کیان در همین لغت نامه و یشتها تألیف پورداود ج 2 صص 207- 288 و ایران باستان ج 3 ص 2264، 2543، 2574 شود
دهی از دهستان بخش قیروکارزین شهرستان فیروزآباد، واقع در ده هزارگزی خاور قیر و ساحل باختری رود خانه قره آغاج. جلگه، گرمسیر و مالاریائی. دارای 395 تن سکنه. آب آن از رود خانه قره آغاج. محصول آن غلات و برنج. شغل اهالی زراعت و باغبانی و راه آنجا مالرو است. این ده را نفرقون نیز گویند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
دهی از دهستان بخش قیروکارزین شهرستان فیروزآباد، واقع در ده هزارگزی خاور قیر و ساحل باختری رود خانه قره آغاج. جلگه، گرمسیر و مالاریائی. دارای 395 تن سکنه. آب آن از رود خانه قره آغاج. محصول آن غلات و برنج. شغل اهالی زراعت و باغبانی و راه آنجا مالرو است. این ده را نفرقون نیز گویند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
دهی از دهستان ماهور و میلاتی بخش خشت شهرستان کازرون. سکنۀ آن 195 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی، قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی از دهستان ماهور و میلاتی بخش خشت شهرستان کازرون. سکنۀ آن 195 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی، قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی از دهستان و لوپی بخش سواد کوه شهرستان شاهی است. محلی کوهستانی و سردسیر است و 800 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). و رجوع به سفرنامۀ مازندران رابینو و فهرست آن شود
دهی از دهستان و لوپی بخش سواد کوه شهرستان شاهی است. محلی کوهستانی و سردسیر است و 800 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). و رجوع به سفرنامۀ مازندران رابینو و فهرست آن شود
قریه ای است در یک فرسنگی میانه جنوب و مشرق تل بیضا. (فارسنامۀ ناصری). دهی است از دهستان بیضا بخش اردکان شهرستان شیراز که در 62 هزارگزی جنوب خاور اردکان و هفت هزارگزی راه فرعی زرقان به بیضا در جلگه قرار دارد. هوایش معتدل با 212 تن سکنه، آبش از قنات و محصولش غلات، برنج، چغندر و شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7) ، بجای آنتر بکار رفته است و آن قسمت بالای پرچمهای گل باشد. رجوع به گیاه شناسی گل گلاب چ 1326هجری شمسی دانشگاه طهران ص 178 و گیاه شناسی حبیب اﷲ ثابتی چ 1328 هجری شمسی دانشگاه طهران ص 416 و 460 شود
قریه ای است در یک فرسنگی میانه جنوب و مشرق تل بیضا. (فارسنامۀ ناصری). دهی است از دهستان بیضا بخش اردکان شهرستان شیراز که در 62 هزارگزی جنوب خاور اردکان و هفت هزارگزی راه فرعی زرقان به بیضا در جلگه قرار دارد. هوایش معتدل با 212 تن سکنه، آبش از قنات و محصولش غلات، برنج، چغندر و شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7) ، بجای آنتر بکار رفته است و آن قسمت بالای پرچمهای گل باشد. رجوع به گیاه شناسی گل گلاب چ 1326هجری شمسی دانشگاه طهران ص 178 و گیاه شناسی حبیب اﷲ ثابتی چ 1328 هجری شمسی دانشگاه طهران ص 416 و 460 شود
قطار شتر و استر وخر: (شتر بود بر کوه صد کاروان بهر کار بانکی یکی ساربان)، قافله کاروان: (دیههاء خواف و باخرز بشبیخونها و مغافصات فرو میگرفتند و میکشتند و کاربانها میزدند) (عتبه الکتبه)، وکیل (محمود بن عمر)
قطار شتر و استر وخر: (شتر بود بر کوه صد کاروان بهر کار بانکی یکی ساربان)، قافله کاروان: (دیههاء خواف و باخرز بشبیخونها و مغافصات فرو میگرفتند و میکشتند و کاربانها میزدند) (عتبه الکتبه)، وکیل (محمود بن عمر)