- کیا (پسرانه)
- پادشاه سلطان، حاکم، فرمانروا
معنی کیا - جستجوی لغت در جدول جو
- کیا
- بزرگ، صاحب، خداوند، پادشاه، حاکم، مرزبان، پهلوان
- کیا
- صاحب، خداوند، بزرگ
- کیا
- بزرگ، سرور، پادشاه، حاکم، مرزبان، پهلوان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مرکز
پیمانه کننده، کیل کننده، پیمانه گر
چه کسانی؟
شالوده، هستی، بنیان مثلاً کیان خانواده
طبیعت
شالوده، هستی، بنیان مثلاً کیان خانواده
طبیعت
کی ها، پادشاه بزرگ ها، شاهنشاهان، کنایه از بزرگان
یعنی پادشاهان جبار بزرگ، جبابره
پیمانه کننده
کاهلی. یابی کیا. بدون کاهلی جلد چابک: مرد مزدور اندر آغازید کار پیش او دستان همی زد بی کیار. (رودکی)
فریبکار ترفندگر
گیاه، علف
کاهلی، تنبلی
خیمه، چادر، برای مثال همه بازبسته بدین آسمان / که بربرده بینی به سان کیان (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۴)
تنبلی، کاهلی
آزرم، شرم
سراسر، روی هم رفته، همگی
مذهب
فاعل
کلمه ایست که بدان طلب دانستن و استفهام کنند. یا آیا بود ترجی و تمنی را رساند بود آیا
ظاهر سازی، چشم دیدی، ساختگی، ظاهری