جدول جو
جدول جو

معنی کک - جستجوی لغت در جدول جو

کک
نوعی زغال سنگ که در معرض گرما مواد فرار خود را از دست می دهد و استحکام بیشتری می یابد
تصویری از کک
تصویر کک
فرهنگ فارسی عمید
کک
حشرۀ کوچک و جهنده که از خون انسان و حیوان تغذیه می کند و عامل انتقال بعضی بیماری ها است، کیک
تصویری از کک
تصویر کک
فرهنگ فارسی عمید
کک
(کُ)
قسمی زغال سنگ که در کوره های آهنگری به کار برند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
کک
(کَ)
رمز است. کذلک را در کتابت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
کک
(زَ / زِ)
کیک. نام حشره ای که میگزد. حشره ای است از راستۀ مخفی بالان و دارای پاهای مستعد جهیدن است که از خون پستانداران تغذیه می کند و طول آن در حدود 4 میلیمتر است و گاه موجب انتقال بیماریهای خطرناکی از قبیل طاعون و جز آن می گردد و رجوع به لاروس و فرهنگ فارسی معین و کیک شود:
ریش انبوه پر ز اشپش و کک
زیراو اوفتاده تحت حنک.
دهخدا.
- کک او هم نمی پرد.
- کک به تنبان افتادن،به اضطراب درآمدن. مضطرب شدن.
- ککشان نگزیدن، هیچ متأثر نشدن از... (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
نانی باشد که از آرد خشکه پزند. (برهان) (ناظم الاطباء). نان تنک که از خشکه پزند و بدین معنی مخفف کاک است که قاق معرب آن است. (انجمن آرا) (آنندراج) (فرهنگ شعوری). کاک. کعک. رجوع به هریک از این مترادفات شود
گیاهی و رستنیی را گویند. (برهان). گیاه. (شعوری). گیاهی ترش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کک
فرانسوی: زگالک
تصویری از کک
تصویر کک
فرهنگ لغت هوشیار
کک
نانی که از آرد خشکه پزند
تصویری از کک
تصویر کک
فرهنگ فارسی معین
کک
((کُ))
زغالی که از سوختن ناقص یا تصفیه تقطیر زغال سنگ حاصل شود. تقریباً کربن خالص است و بدون به جا گذاشتن خاکستر کاملاً می سوزد و حرارت زیاد تولید می کند
فرهنگ فارسی معین
کک
کرک، ماکیانی که از تخم کردن باز مانده و مست شده باشد
تصویری از کک
تصویر کک
فرهنگ فارسی معین
کک
((کَ))
کیک، حشره ای است کوچک به اندازه شپش که هنگام راه رفتن می جهد
کک به تنبان کسی افتادن: کنایه از به هول و ولا افتادن، دچار وسوسه و هیجان شدن
کک کسی نگزیدن: کنایه از بی اعتنا به امور بودن
کک را در هوا نعل کردن: کنایه از بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن
تصویری از کک
تصویر کک
فرهنگ فارسی معین
کک
دیدن کک به خواب، دلیل بر دشمنیضعیف است. اگر بیند ککی او را بگزید، دلیل است از دشمنی سخنی سخت شنود. اگر بیندککی را بکشت، دلیل است بر دشمن قهر نماید. ، اگر بیند ککان بسیار بر تن او جمع شدند، دلیل است بر زبان مردم عام افتد و مضرت بیند. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب
کک
کک حشره ی موزی و گزنده که در فارسی نیز کک گفته شود، کبک، در مشت گرفتن، سرحال، نوعی گیاه خودرو و ییلاقی، چیدن و اتصال چند چوب افقی که به عنوان در ورودی برخی مراتع
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ککه
تصویر ککه
فضله، براز، غایط، سرگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ککش
تصویر ککش
تره تیزک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کک کوج
تصویر کک کوج
گونه ای شاهی که آنرا شاهی وحشی نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
لکه های قهوه ای و سیاه رنگی که بر چهره یا پوست بدن انسان ظاهر می شود لکه های کوچک و بزرگ نقطه مانند قهوه یی که بر روی پوست صورت و گردن و دست و پا (نقاطی از پوست که در معرض تابش نور خورشید قرار میگیرد) پدید میاید. این عارضه که از سن سه سالگی ببالا در اشخاص سفید پوست که دارای مو های بور هستند دیده میشود بهیچوجه ناراحتی و درد ندارد و ساری نیز نیست و تقریبا معالجه پذیر نمیباشد کنجودک کنجتک
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره مرکبان و از دسته لوله گلی ها که در مناطق استوا یی بصورت درخت در میاید ولی در مناطق شمالی و معتدل و سرد علفی میباشد. برگها یش متناوب و گلها یش غالبا زرد رنگ میباشد و بر روی کاسبرگها یش کرکها زیادی وجود دارد. میوه اش طویل و شش پهلو و تلخ مزه است. در حدود 1200 گونه از این گیاه شناخته شده که تقریبا در سراسر کره زمین میرویند. چون برگها ککالیه ترش و تلخ مزه است دامها آنرا نمیخورند. ککالیه در اکثر نقاط ایران خصوصا مسجد سلیمان و کازرون و در اطراف تهران و کرج گونه های علفی آن میروید ککالیا بقله الاوجاع قاقالیا قاقل توجره تودره
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته تو دره توجره از گیاهان گیاهی است از تیره مرکبان و از دسته لوله گلی ها که در مناطق استوا یی بصورت درخت در میاید ولی در مناطق شمالی و معتدل و سرد علفی میباشد. برگها یش متناوب و گلها یش غالبا زرد رنگ میباشد و بر روی کاسبرگها یش کرکها زیادی وجود دارد. میوه اش طویل و شش پهلو و تلخ مزه است. در حدود 1200 گونه از این گیاه شناخته شده که تقریبا در سراسر کره زمین میرویند. چون برگها ککالیه ترش و تلخ مزه است دامها آنرا نمیخورند. ککالیه در اکثر نقاط ایران خصوصا مسجد سلیمان و کازرون و در اطراف تهران و کرج گونه های علفی آن میروید ککالیا بقله الاوجاع قاقالیا قاقل توجره تودره
فرهنگ لغت هوشیار
کاکتوس بنگرید به کاکتوس یا ککتوس شوکی. گونه ای کاکتوس ک بان کاکتوس کمبوزه یی نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ککج
تصویر ککج
تره تیزک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ککچه
تصویر ککچه
پنبه دانه حب القطن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ککز
تصویر ککز
تره تیزک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ککژ
تصویر ککژ
تره تیزک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ککلیک اودی
تصویر ککلیک اودی
ترکی آس بویه از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ککه
تصویر ککه
فضله، سرگین، غایط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ککه ناک
تصویر ککه ناک
آلوده بفضله آدمی: (پاکی و پلیدی کردی آنگه بر... کسی که بد ککه ناک)، (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ککی
تصویر ککی
فضله آدمی براز غایط
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از اقسام افراست که آنرا افراد چناری نیز گویند کرفک توضیح: این نام در لهجه های محلی باکثر گونه های افرا اطلاق میشود
فرهنگ لغت هوشیار
((کَ مَ))
لکه های ریز قهوه ای یا سیاه که روی صورت یا قسمت های دیگر بدن انسان بوجود می آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کک به تنبان افتادن
تصویر کک به تنبان افتادن
کنایه از به هول و ولا افتادن، دچار وسوسه و هیجان شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کک در هوا نعل کردن
تصویر کک در هوا نعل کردن
((کَ))
کک را در هوا نعل کردن کنایه از بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کک را در هوا نعل کردن
تصویر کک را در هوا نعل کردن
کنایه از بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کک کسی نگزیدن
تصویر کک کسی نگزیدن
((کَ))
کنایه از بی اعتنا به امور بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ککه
تصویر ککه
((کَ کَ یا کِ))
فضله، سرگین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کک به تنبان
تصویر کک به تنبان
((کَ))
کک به تنبان کسی افتادن کنایه از به هول و ولا افتادن، دچار وسوسه و هیجان شدن
فرهنگ فارسی معین