جدول جو
جدول جو

معنی کژترخون - جستجوی لغت در جدول جو

کژترخون
(کَ تَ)
دارویی است که آن را عاقرقرحا خوانند، قوت باه دهد. کژطرخون. (برهان). نام دارویی است که آن را کاکره و اکلکرا گویند و معرب آن عاقرقرحاست قوت باه دهد. (آنندراج). کزطرخون. نباتی است در مغرب کثیرالوجود و در شکل و شاخ و برگ و گل شبیه به بابونۀ بزرگ و با زغب و سفید و مفروش بر زمین وبیخش قریب به شبری و به ستبری انگشتی و تند و محرق و گویند او بیخ طرخون جبلی است مسمی به عود القرح است و آن در شام بسیار، جمعی برآنند که بیخ طرخون جبلی و نباتش شبیه به شبت و گلش زرد و دندانه دار مثل گل بابونه می باشد. (تحفۀ حکیم مؤمن ذیل عاقرقرحا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ترخون
تصویر ترخون
گیاهی با ساقه های راست و نازک و برگ های دراز، باریک، خوش بو و کمی تندمزه که جزء سبزی های خوردنی به صورت خام مصرف می شود. اشتهاآور و زود هضم و برای تسکین دل درد و رفع یبوست نافع است
فرهنگ فارسی عمید
(کَ طَ)
دوائی است که عاقرقرحا گویند، قوت باه دهد. کژترخون. (برهان) (آنندراج). عاقرقرحاء. (فهرست مخزن الادویه). کزآلکرا. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به عاقرقرحا شود
لغت نامه دهخدا
(شُ تُ)
دهی از دهستان بویراحمد سرحدی بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. دارای 75 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، پشم و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مردم خونی و تونی و بیباک و دزد و اوباش را گویند. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از فرهنگ رشیدی) (از فرهنگ جهانگیری) :
تو ترخان و ترخون ز جور تو خواجو
دل از غم چو خانی و رخ زرّ خانی.
خواجوی کرمانی (از آنندراج).
، چوب بقم را نیز گفته اند و آن چوبی باشد که چیزها بدان رنگ کنند. (برهان). بقم. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج) :
گیاها بد از خون و ترخون شده
دل خاره زیر و زبر خون شده.
اسدی (از فرهنگ جهانگیری).
، نام داروییست که آنرا کلکرا نیز خوانند و بتازی عاقرقرحا گویند. (فرهنگ جهانگیری) (از برهان) (از فرهنگ رشیدی). گیاهی است که آگرگره گویند و عاقرقرحا معرب آن است. (انجمن آرا) (آنندراج) ، سبزی ایست معروف که آنرا با طعام و حاضری خورند. گویند چون تخم سپند را در سرکۀ کهنه بیاغارند مدتی، تا طبع و مزاج آن بگیرد بعد از آنکه بکارند ترخون برآید (؟) ، معرب آن طرخون است. قوت باه را نقصان دارد. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی). و رجوع به ترخان و طرخان و طرخون و تبرخون و گیاه شناسی گل گلاب ص 266 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کژطرخون
تصویر کژطرخون
عاقرقرحا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کژتر خون
تصویر کژتر خون
عاقرقرحا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کزترخون
تصویر کزترخون
عاقرقرحا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کزطرخون
تصویر کزطرخون
پارسی تازی گشته کزترخون از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
((تَ))
گیاهی با برگ های دراز و باریک و ساقه نازک و راست که بوی خوش و مزه تند دارد و برای یبوست مفید است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترخون
تصویر ترخون
مردم خونی و بی باک و دزد و اوباش
فرهنگ فارسی معین
مردی بدگوهر بدکردار است، زیرا که اصل وی، سپند است و سپند را به سرکه نیز بیاغازانند و مدتی رها کنند. تا طبع و طعم وی ازحال خود بگردد و بعد از آن وی را بکارند، چون برآید، ترخون است. اگر بیند ترخون داشت، یا کسی به وی داد، دلیل که از آن مرد وی را مضرت و زیانی رسد. اگر بیند ترخون به کسی داد، یا از خانه بیرون انداخت، دلیل که از صحبت چنین مردی جدائی جوید و از او دور شود. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب
نام رودخانه ای درامیرآباد بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
ترخون از گیاهان دارویی است
فرهنگ گویش مازندرانی