مخفف آکنده، در کلمات مرکبه چون پشم آکند، جوزآکند، قزآکند، کژآکند، سحرآکند، سیم آکند: نشان پشت من است آن دو زلف مشک آگین نشان جان من است آن دو چشم سحرآکند. رودکی. هزاران گوی سیم آکند گردان که افکند اندر این میدان اخضر. ناصرخسرو. در قزآکند مرد باید بود بر مخنث سلاح جنگ چه سود؟ سعدی. و کاف در این کلمه گاه به ’غ’ و گاه به ’ق’ بدل شده است: کژآغند. جوزقند
مخفف آکنده، در کلمات مرکبه چون پشم آکند، جوزآکند، قزآکند، کژآکند، سحرآکند، سیم آکند: نشان پشت من است آن دو زلف مشک آگین نشان جان من است آن دو چشم سحرآکند. رودکی. هزاران گوی سیم آکند گردان که افکند اندر این میدان اخضر. ناصرخسرو. در قزآکند مرد باید بود بر مخنث سلاح جنگ چه سود؟ سعدی. و کاف در این کلمه گاه به ’غ’ و گاه به ’ق’ بدل شده است: کژآغند. جوزقند
کژآغند است که جامۀ کژ آکندۀ روز جنگ باشد. (برهان). جامه ای که برای حفظ تن به زیر زره پوشند و میان ابره و آستر آن کژآگنده دوخته اند. (آنندراج). کژاغند. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کژاغند شود
کژآغند است که جامۀ کژ آکندۀ روز جنگ باشد. (برهان). جامه ای که برای حفظ تن به زیر زره پوشند و میان ابره و آستر آن کژآگنده دوخته اند. (آنندراج). کژاغند. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کژاغند شود
مرکّب از: کژ + آغند= آکند، آکنده، کج آغند. کج آکند. قزاکند. کژاکند. قزاغند معرب آن. کزاغند وکزغند. (حاشیۀ برهان چ معین)، کژآگند. گژآگندش. (ناظم الاطباء) (آنندراج)، جامه ای باشد که درون آن را بجای پنبه ابریشم پرکنند و بخیۀ بسیاری زنند و روزهای جنگ پوشند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
مُرَکَّب اَز: کژ + آغند= آکند، آکنده، کج آغند. کج آکند. قزاکند. کژاکند. قزاغند معرب آن. کزاغند وکزغند. (حاشیۀ برهان چ معین)، کژآگند. گژآگندش. (ناظم الاطباء) (آنندراج)، جامه ای باشد که درون آن را بجای پنبه ابریشم پرکنند و بخیۀ بسیاری زنند و روزهای جنگ پوشند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
سنگی است شبیه به یاقوت سرخ که در نزد بعضی لعل عبارت از آن است و بعضی جوهری جداگانه دانسته اند. (آنندراج) (انجمن آرا). اسم فارسی است سنگی شبیه به یاقوت سرخ و نزد بعضی عبارت از لعل است و بعضی جنس دیگر دانسته اند. (فهرست مخزن الادویه). جوهری احمر و تیره رنگ. (جواهرنامه)
سنگی است شبیه به یاقوت سرخ که در نزد بعضی لعل عبارت از آن است و بعضی جوهری جداگانه دانسته اند. (آنندراج) (انجمن آرا). اسم فارسی است سنگی شبیه به یاقوت سرخ و نزد بعضی عبارت از لعل است و بعضی جنس دیگر دانسته اند. (فهرست مخزن الادویه). جوهری احمر و تیره رنگ. (جواهرنامه)
آکنده به کج که نوعی ابریشم کم بهاست. کج آگند، جامه ای را گویند که میانش را به کج پر کرده باشند و آن را روز جنگ بپوشند. (فرهنگ جهانگیری). کج آغند. کج آگند. قژاگند. رجوع به کج آغند و کج آگند شود
آکنده به کج که نوعی ابریشم کم بهاست. کج آگند، جامه ای را گویند که میانش را به کج پر کرده باشند و آن را روز جنگ بپوشند. (فرهنگ جهانگیری). کج آغند. کج آگند. قژاگند. رجوع به کج آغند و کج آگند شود
کژاغندش است که برگستوان باشد. (برهان) کژاغند است که جامۀ روز جنگ باشد. (آنندراج). ظاهراً ’ش’ ضمیر را در بیتی از این قبیل (از کمال الدین اسماعیل) جزو کلمه محسوب داشته اند: اندران روز ز بیم تو چو کرم پیله کفن خصم کژآگندش و خفتان باشد. (از حاشیۀ برهان چ معین)
کژاغندش است که برگستوان باشد. (برهان) کژاغند است که جامۀ روز جنگ باشد. (آنندراج). ظاهراً ’ش’ ضمیر را در بیتی از این قبیل (از کمال الدین اسماعیل) جزو کلمه محسوب داشته اند: اندران روز ز بیم تو چو کرم پیله کفن خصم کژآگندش و خفتان باشد. (از حاشیۀ برهان چ معین)