جدول جو
جدول جو

معنی کچلانلو - جستجوی لغت در جدول جو

کچلانلو
(کَ چَ لَ)
دهی است از دهستان جعفرآباد فاروج بخش حومه شهرستان مشهد. کوهستانی و معتدل. سکنه 256 تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ رُ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه شهرستان بجنورد. جلگه ای و معتدل. سکنه 1124 تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است جزء دهستان قشلاقات افشار بخش قیدار شهرستان زنجان واقع در 45 هزارگزی قیدار. محلی کوهستانی، معتدل و سکنۀ آن 236 تن است که شیعه و ترکی زبان اند. آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات دیمی و شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه بافی و جاجیم بافی و گلیم بافی است. راه آن مالرو است و ساکنان آن از طایفۀ شاهسون اند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دَ کَ)
دهی است از دهستان آغمیون بخش مرکزی شهرستان سراب. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوب است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
دهی است از دهستان تکمران بخش شیروان شهرستان قوچان، سکنۀ آن 99 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات، بنشن و میوه جات. شغل اهالی آنجا زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
کوخالو. دهی از دهستان عباسی که در بخش بستان آباد شهرستان تبریز واقع است و 285 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کِ وو)
دهی از دهستان مرکزی بخش مانه است که در شهرستان بجنورد واقع است و 496 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از دهستانهای بخش شیروان قوچان که در جنوب باختری قوچان و جنوب دهستان کلیان واقع است، هوای آن سردسیر و جمعیت آن جمعاً 9690 تن و آبادیهای آن 32 است، آب دهستان از چشمه و قنوات تأمین می شود و محصول عمده آن غلات و انگور است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش نوخندان شهرستان درگز. دارای 193 تن سکنه. آب آن از رودخانه و محصولاتش: غلات و پنبه. شغل اهالی زراعت و راه فرعی شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ یِ)
دهی از دهستان سملقان بخش مانۀ شهرستان بجنورد واقعدر 58 هزارگزی جنوب باختری مانه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 9 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا