جدول جو
جدول جو

معنی کچرودی - جستجوی لغت در جدول جو

کچرودی(کُ چِ چَ مَ)
دهی است از دهستان قلعه عسکر بخش مشیز شهرستان سیرجان. کوهستانی و سردسیر. سکنه 180 تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ)
دهی است از دهستان میان خواف بخش خواف شهرستان تربت حیدریه واقع در 15 هزارگزی خاور رود و 15 هزارگزی خاور راه شوسۀ عمومی تربت به نیازآباد. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
بقول ابوالفضل بیهقی از مدبران بقایای عبدالرزاقیان بوده است: و روز پنجشنبۀ بیست وپنجم شوال از نشابور مبشران رسیدند بانامه ها ازآن احمدعلی نوشتگین و شحنه که میان نشابوریان و طوسیان تعصب بوده است از قدیم الدهر و چون سوری قصد حضرت کرد و برفت آن مخاذیل فرصتی جستند و بسیارمردم مفسد بیامدند تا نشابور را غارت کنند ... و طوسیان از راه ... درآمدند بسیار مردم، بیشتر پیاده و بی نظام که سالارشان مقدمی بودی ’تارودی’ از مدبران بقایای عبدالرزاقیان و با بانگ و شغب و خروش می آمدند ... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 434 و چ فیاض ص 426 و 427)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
منسوب است به بیرود که از نواحی اهواز است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
کشور، نام قدیم ناحیتی در ساحل غربی دریای سیاه، (یشتها ج 1 ص 393 و 409)
لغت نامه دهخدا
تونسی (خطیب محمد) امام اول مسجد جامع باردو در تونس بوده، کتب زیر از اوست: تعلیم القاری (رساله در احکام تجوید) که بسال 1293 هجری قمری تألیف کرد و شیخ محمد شاذلی بن اصلح وی را بدین دو بیت:
لقد جمعت وصف الحروف و بینت
مخارجها کل البیان و وضحت
و زادت علی هذا من العلم جمله
لمن یقراء القرآن حقّا تعینت،
تقریظ گفته، چ تونس 1294 در 94 ص (ازمعجم المطبوعات ج 1 ستون 513)، مرد بددل، (ناظم الاطباء)
عمر افندی، او راست: ماقاله مالک فی الخمر (مطبعۀ موسوعات 1903 میلادی)، (از معجم المطبوعات ج 1 ستون 513)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی از دهستان درب قاضی بخش حومه شهرستان نیشابور در 6 هزارگزی خاور نیشابور. در طرف شمال خاوری آن تپه های آثار باستانی دیده میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
حالت و کیفیت کمر و توضیح هر کسی طبعا مایل است باینکه درباره او دیگران عقیده خوب داشته باشند و او را آدمی ارجمند و با ارزش بشمارند هر گاه این میل بدرجه شدت برسد و با حس بی اعتمادی بخویشتن همراه گردد کمرویی ظهور میکند. پس کمرو یی نتیجه بیمی است که آدمی دارد از اینکه مبادا او را دست کم بگیرند یعنی برایش ارزشی کمتر از آنچه خود او خواهانست قایل شوند. یا با کمرو یی. توام با خجالت: (در ایوان با کمرو یی بپدر سلام کردند و باطاق رفتند)
فرهنگ لغت هوشیار
حجب، حیا، شرم
متضاد: پررویی، گستاخی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از کمرویی
تصویر کمرویی
الخجل
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از کمرویی
تصویر کمرویی
Timidity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کمرویی
تصویر کمرویی
timidité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نام قبایلی در دوره ی هخامنشیان که در حاشیه ی دریای خزر به
فرهنگ گویش مازندرانی
ناحیه ای در دشت کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
چشم بسته
فرهنگ گویش مازندرانی
نام ناحیه ای در دشت منطقه ی کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از کمرویی
تصویر کمرویی
rasa malu
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کمرویی
تصویر کمرویی
timidezza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کمرویی
تصویر کمرویی
timidez
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کمرویی
تصویر کمرویی
Schüchternheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کمرویی
تصویر کمرویی
nieśmiałość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کمرویی
تصویر کمرویی
робость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کمرویی
تصویر کمرویی
сором'язливість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کمرویی
تصویر کمرویی
timidez
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کمرویی
تصویر کمرویی
verlegenheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کمرویی
تصویر کمرویی
소심함
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کمرویی
تصویر کمرویی
کم رویی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از کمرویی
تصویر کمرویی
লজ্জা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از کمرویی
تصویر کمرویی
ความขี้อาย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از کمرویی
تصویر کمرویی
woga
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از کمرویی
تصویر کمرویی
utangaçlık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از کمرویی
تصویر کمرویی
内気
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از کمرویی
تصویر کمرویی
胆怯
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کمرویی
تصویر کمرویی
संकोच
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کمرویی
تصویر کمرویی
בַּיישָנוּת
دیکشنری فارسی به عبری