جدول جو
جدول جو

معنی کپشن - جستجوی لغت در جدول جو

کپشن
کپشن (Caption) به متنی اطلاق می شود که در فیلم های صامت برای نمایش دادن دیالوگ ها، توضیحات، یا اطلاعاتی که به تماشاگران کمک می کند تا داستان فیلم را بهتر درک کنند، استفاده می شود. فیلم های صامت، بدون استفاده از صدا برای گفتگوها و صداهای محیطی، تنها با تصاویر و کپشن ها مخاطب را به دنیای داستانی فیلم وارد می کنند.
این کپشن ها ممکن است به صورت تک بیانی یا بازتابی از کاراکترها و موقعیت های فیلم نمایش داده شوند. زمانی که فیلم های صامت تولید می شدند، نمایشگرها معمولاً از کپشن ها استفاده می کردند تا تماشاگران را در جریان داستان نگه دارند و برای آن ها توضیحات لازم را فراهم کنند.
عباراتی که به عنوان مقدمه یا برای اطلاع رسانی از مضمونی (به ویژه در فیلم های صامت) مثلا برای بیان تغییر زمان یا تغییر مکان بر پرده ظاهر می شود.
تصویری از کپشن
تصویر کپشن
فرهنگ اصطلاحات سینمایی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اپشن
تصویر اپشن
توان گزینی، زبان زد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کنشن
تصویر کنشن
کنش، کردار، کار، کنشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاپشن
تصویر کاپشن
پوشاک زمستانی به شکل نیم تنۀ کوتاه، کلاه دار یا بی کلاه، که جلو آن با زیپ بسته می شود و در پوشش داخلی آن پارچه هایی از الیاف طبیعی یا مصنوعی برای گرم کردن دوخته می شود
فرهنگ فارسی عمید
نوعی انگدان که معطر است و در مناطق کوهستانی اروپای مرکزی میروید. گیاهی است دایمی که بارتفاع 2 متر هم میرسد و شاخ و برگش کم و برگهایش سبز بریده بریده میباشد. گلهایش زرد مایل بسبز و میوه اش تخم مرغی است. ریشه اش خاکستری رنگ و نرم و خوشبو و تلخ مزه است و چون اندامهای این گیاه طعم ادویه یی دارند برای چاشنی اغذیه بکار میروند و در طب نیز برای زیاد کردن ادرار مصرف میشوند انجدان رومی انگدان رومی انگژد رومی لیفسطیقون. یا کاشن رومی. گیاهی است از تیره چتریان که دو ساله است و برخی گونه های پایا نیز دارد. برگهایش دارای بریدگیهای زیاد و رنگ گلهایش سفید یا قرمز است. این گیاه در اماکن خشک اروپای جنوبی میروید. ریشه اش در طب قدیم بعنوان دوای صرع تجویز میشده است حرای رومی سیسالیوس ساسالیوس سسالی
فرهنگ لغت هوشیار
ترازو یی که یک پله دارد و بجای پله دیگر سنگ از شاهین آن آویزند قپان: (یکی دیبا فرو ریزد بر زمه یکی دینار بر سنجد بکپان) (عنصری)
فرهنگ لغت هوشیار
معبد یهودان (خصوصا)، عبادتگاه کافران (عموما) : تنها نه منم خانه دل بتکده کرده در هر قدمی صومعه ای هست و کنشتی. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
((شَ))
نیم تنه ای که سر آستین و لبه پایین آن تنگ تر است و جلو آن با تکمه یا زیپ بسته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کپان
تصویر کپان
((کَ))
ترازوی بزرگ، مخصوص وزن کردن بارهای سنگین، قپان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشن
تصویر پشن
(پسرانه)
پشنگ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کشن
تصویر کشن
((کَ شَ یا ش))
گشن، پر، انبوه، فراوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشن
تصویر کشن
پر، انبوه، بسیار
فرهنگ فارسی عمید