جدول جو
جدول جو

معنی کپسول - جستجوی لغت در جدول جو

کپسول
دارویی که مواد دارویی آن را در پوسته ای ژلاتینی قرار می دهند، پوشه ای استوانه ای شکل از جنس ژلاتین حاوی دارویی به شکل پودر، ظرف استوانه ای با سری گنبدی شکل برای نگهداری گاز، مایع، پودر و مانند آن مثلاً کپسول آتش نشانی، در علم زیست شناسی میوۀ خشک که به وسیلۀ سرپوش یا منافذی باز می شود
تصویری از کپسول
تصویر کپسول
فرهنگ فارسی عمید
کپسول(کَ)
پوشینه ای ژلاتینی و به اندازه های مختلف که گردها و گاهی مایعات و روغنهای دارویی را به جهت مخفی نگاه داشتن طعم بد آنها در درون آن جای میدهند، چاشنی تفنگ، محفظۀ فلزی نگهداری اکسیژن را، گونه ای میوۀ خشک شکوفا که از چند برچه بوجود آمده است. میوه کپسول دارای اشکال متعدد است، در برخی میوه ها قسمتی از میوه مانند سرپوش از روی قسمت دیگر برداشته می شود. در این صورت کپسول را به نام مجری یا پیکسید می خوانند مانند میوۀ بارهنگ و گل ناز و برخی دیگر بواسطه سوراخهائی که در زیر صفحۀ کلاله واقع است دانه را آزاد می کنند، در این صورت گرز خوانده می شوند مانند میوۀ شقایق و خشخاش. برخی میوه ها هم شکفتنشان با صدایی نسبتاً شدید توأم است و ناگهانی است مانند میوۀ گیاه فلوکس و میوۀ هور. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
کپسول
پوششی ژلاتینی و باندازه های مختلف که گردها و گاهی مایعات و روغنهای دارویی را به جهت مخفی نگاهداشتن طعم بد آنها در درون آن جای دهند، تخمدان گیاه، چاشنی تفنگ و ظرف محتوی گاز را هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
کپسول((کَ))
غشا یا پوشش یا ساختار دیگری که بافت یا اندامی را دربر می گیرد، پوشش لعاب مانندی معمولاً از جنس پلی ساکارید که لایه ای محافظ به دور برخی باکتری ها می سازد، پوشینه (واژه فرهنگستان)، دارویی که دارای پوشش ژلاتینی شبیه به کپسول است
تصویری از کپسول
تصویر کپسول
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نمایندۀ یک کشور در یکی از شهرهای کشور بیگانه که به کارهای مربوط به اقامت هم وطنانش در آن کشور و نیز کارهای مربوط به اقامت اتباع کشور میزبان در کشور خودش رسیدگی می کند
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
زن سست و تنبل. (ناظم الاطباء). زن سست. (منتهی الارب) ، جاریه کسول، دختر نازپرورده که از مجلس خود بیرون نرود و هو مدح لها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
مأموری که کار رسمی او حمایت هم میهنان خود و حفظ منافع آنها در کشور بیگانه می باشد (قنسول). (فرهنگستان). قنسول. نمایندۀ یک دولت در شهری از کشور بیگانه که موظف است هم میهنانش را تحت حمایت بگیرد و اطلاعات سیاسی و اقتصادی را به دولت خود برساند. در عهد قاجاریه و اوایل دورۀ پهلوی این کلمه به صورت قنسول مستعمل بوده و فرهنگستان کنسول را جانشین آن کرد. (فرهنگ فارسی معین) ، در روم قدیم عامل دولتی که از طرف مردم برای یک سال انتخاب می شد و با یکی ازهمکارانش مشترکاً قدرت عالی کشور را در دست می گرفتند. (از لاروس) ، عنوانی که در قرون وسطی به بعض عمال بلدی اطلاق می شد (مخصوصاً در جنوب فرانسه). (فرهنگ فارسی معین) ، عنوان هر یک ازسه عامل جمهوری فرانسه، از سال هشتم جمهوری تا آغازامپراطوری (1799- 1804 میلادی). (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
کپسول. رجوع به کپسول شود
لغت نامه دهخدا
کپسول، به لغت ’کپسول’ رجوع شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
در مازندران دارگنده را گویند. (یادداشت مؤلف). نامی است که در کرگانرود و گلی داغ به سنای کاذب دهند. (یادداشت مؤلف). قدقدک. سنای بری. سنای مکی کاذب. سنای اندلسی. سنای مغربی. سنای کاذب. قلوته. دغدغک. درگنده. دارگنده. چپول. درختچه ای است از تیرۀپروانه داران به ارتفاع یک تا دو متر که در هندوستان و غالب نقاط ایران میروید. برگهایش مرکب از 7 تا 13برگچه است و گلهایش بزرگ و زردرنگ است. دانۀ این گیاه برنگ قهوه یی و مسطح و شفاف و دارای 12درصد روغن است. برگهای آن دارای اثر مسهلی می باشد و در بعضی موارد برگچه هایش نیز بجای برگچۀ سنا مورد مصرف قرار می گیرد یا بعنوان تقلب به برگچه های سنا افزوده می شود. این گیاه در اکثر نقاط شمالی ایران خصوصاً نواحی مرزی خراسان به فراوانی می روید. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
چاشنی تفنگ، گونه ای میوه خشک شکوفا که از چند بر چه بوجود آمده است. میوه کپسول دارای اشکال متعدد است. در برخی میوه ها قسمتی از میوه مانند سر پوش از روی قسمت دیگر برداشته میشود. در این صورت کپسول را بنام مجری یا پیکسید میخوانند مانند میوه با رهنگ و گل ناز و برخی دیگر بواسطه سوراخها یی که در زیر صفحه کله واقع است دانه را آزاد میکنند در این صورت گرز خوانده میشوند مانند میوه شقایق و خشخاش. برخی میوه ها هم شکفتنشان با صدایی نسبه شدید توام و ناگهانی است مانند میوه گیاه فلوکس و میوه هور، پوشینه ای ژتینی و باندازه های مختلف که گرد ها و گاهی مایعات و روغنهای داوریی را به جهت مخفی نگهداشتن طعم بد آنها در درون آن جای میدهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسول
تصویر کسول
سست تنبل
فرهنگ لغت هوشیار
ماموری که کار رسمی او حمایت هم میهمانان خود و حفظ منافع آنها در کشور بیگانه میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنسول
تصویر کنسول
((کُ))
نماینده سیاسی یک دولت در کشوری بیگانه، قنسول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کپسوله سازی
تصویر کپسوله سازی
Encapsulation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کپسوله سازی
تصویر کپسوله سازی
encapsulation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کپسوله سازی
تصویر کپسوله سازی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از کپسوله سازی
تصویر کپسوله سازی
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کپسوله سازی
تصویر کپسوله سازی
আবরণ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از کپسوله سازی
تصویر کپسوله سازی
kapsülleme
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از کپسوله سازی
تصویر کپسوله سازی
ufungaji
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از کپسوله سازی
تصویر کپسوله سازی
การห่อหุ้ม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از کپسوله سازی
تصویر کپسوله سازی
캡슐화
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کپسوله سازی
تصویر کپسوله سازی
אינקפסולציה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کپسوله سازی
تصویر کپسوله سازی
kapsułkowanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کپسوله سازی
تصویر کپسوله سازی
pengemasan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کپسوله سازی
تصویر کپسوله سازی
संकुचन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کپسوله سازی
تصویر کپسوله سازی
encapsulatie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کپسوله سازی
تصویر کپسوله سازی
incapsulamento
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کپسوله سازی
تصویر کپسوله سازی
encapsulación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کپسوله سازی
تصویر کپسوله سازی
інкапсуляція
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کپسوله سازی
تصویر کپسوله سازی
инкапсуляция
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کپسوله سازی
تصویر کپسوله سازی
Kapselung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کپسوله سازی
تصویر کپسوله سازی
encapsulação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کپسوله سازی
تصویر کپسوله سازی
کیپسولیشن
دیکشنری فارسی به اردو