جدول جو
جدول جو

معنی کپراس - جستجوی لغت در جدول جو

کپراس
(کَ)
بمعنی تبذل و بذله گویی باشد و آن حشمت از خود برداشتن و با مردم خوش طبعی و مزاح بسیار کردن و هرزه گویی باشد. (برهان) (آنندراج). لاغ کردن. خوش دأبی کردن. مزاح کردن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ)
کرباس. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) (فهرست شاهنامۀ ولف) :
سه دیگر شب آمد به خوابم شتاب
یکی نغزکرپاس دیدم به خواب
بدو اندر آویخته چار مرد
رخان ازکشیدن شده لاجورد
نه کرپاس جایی درید از گروه
نه ایشان شدند از کشیدن ستوه.
فردوسی (شاهنامۀ چ بروخیم ج 7 ص 1817).
دگر آنکه دیدی تو کرپاس نغز
گرفته ورا چار پاکیزه مغز.
فردوسی.
، کفن:
بمانیم با آن رشی پنج خاک
سراپای کرپاس و جای مغاک.
فردوسی (شاهنامۀ چ بروخیم ج 2 ص 310).
رجوع به کرباس شود
لغت نامه دهخدا
(کُرْ را)
جزوی از کتاب که غالباً محتوی هشتاد برگ است. ج، کراریس. (از اقرب الموارد). رجوع به کرّاسه شود، جمع واژۀ کرّاسه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به کراسه شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
پرنده ای باشد سیاه و سفید که بر کنار آب نشیند و دم جنباند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کراش. کراک. دم جنبانک. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
در اصطلاح خطاطان، کرسی. (از فرهنگ فارسی معین) : اصول و ترکیب، کراس و نسبت، صعود و تشمیر، نزول و ارسال. (اصول خطوط سته فتح الله بن احمد سبزواری از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کرپاس
تصویر کرپاس
کرباس: (سه دیگر شب آمد بخوابم شتاب یکی نغز کرپاس دیدم بخواب) (بدو اندر آویخته چار مرد رخان از کشیدن شده لاجورد) (نه کرپاس جایی درید از گروه نه مردم شدی زان کشیدن ستوه)
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای ماهی
فرهنگ گویش مازندرانی