غوزۀ پنبه را گویند که هنوز نشکفته باشد، یعنی غلافی که پنبه در درون آن است. (برهان). بالضم و واومجهول... غوزۀ پنبه که هنوز ناشکفته باشد. (فرهنگ رشیدی). غوزۀ پنبۀ ناشکفته را گویند. (آنندراج)
غوزۀ پنبه را گویند که هنوز نشکفته باشد، یعنی غلافی که پنبه در درون آن است. (برهان). بالضم و واومجهول... غوزۀ پنبه که هنوز ناشکفته باشد. (فرهنگ رشیدی). غوزۀ پنبۀ ناشکفته را گویند. (آنندراج)
به معنی کاکل باشد که موی میان سر است، و کویله (ی ل / ل ) هم گفته اند. (برهان) (آنندراج). کاکل و موی میان سر. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)، طلع. طلح (در جندق و بیابانک). (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
به معنی کاکل باشد که موی میان سر است، و کویله (ی َ ل َ / ل ِ) هم گفته اند. (برهان) (آنندراج). کاکل و موی میان سر. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)، طلع. طلح (در جندق و بیابانک). (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
نام میوه ای است که آن را کیل نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری). به معنی کیل است که علف شیران و زعرور باشد. (برهان) (آنندراج). کیل. کیالک. کیلو. زالزالک. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کیل شود
نام میوه ای است که آن را کیل نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری). به معنی کیل است که علف شیران و زعرور باشد. (برهان) (آنندراج). کیل. کیالک. کیلو. زالزالک. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کیَل شود
طایفه ای از ایلهای کرد ایران است که تقربیاً 150 خانوار است و درژاورود مسکن دارند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 62) نام تیره ای از طایفۀ نریژی گوران است و در حدود 260 تن میباشند که چادرنشینند و ییلاق آنان کوه سیاهانه گوران و قشلاقشان دهستان ذهاب است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
طایفه ای از ایلهای کرد ایران است که تقربیاً 150 خانوار است و درژاورود مسکن دارند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 62) نام تیره ای از طایفۀ نریژی گوران است و در حدود 260 تن میباشند که چادرنشینند و ییلاق آنان کوه سیاهانه گوران و قشلاقشان دهستان ذهاب است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
کدویی بود که زنان پنبه را در او نهند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 302). کدویی را گویند که زنان پنبۀ رشتن را در آن نهند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در لهجۀ کرمانی، کولک (غوزۀ پنبه). (حاشیۀ برهان چ معین) : زن برون کرد کولک از انگشت کرد بر دوک و دوک ریسی پشت. لبیبی (از لغت فرس اسدی). ، جوزق. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در رفسنجان به معنی غوزۀ پنبه است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
کدویی بود که زنان پنبه را در او نهند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 302). کدویی را گویند که زنان پنبۀ رشتن را در آن نهند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در لهجۀ کرمانی، کولک (غوزۀ پنبه). (حاشیۀ برهان چ معین) : زن برون کرد کولک از انگشت کرد بر دوک و دوک ریسی پشت. لبیبی (از لغت فرس اسدی). ، جوزق. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در رفسنجان به معنی غوزۀ پنبه است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)